یکی سنگ باران بکردند سخت
چو باد خزان برجهد بر درخت.
فردوسی.
که بود آن کس که پیل آورد وقتی بر در کعبه که مرغش سنگ باران کرد و دوزخ شد سرانجامش.
خاقانی.
این گنبد نارنج گون بازیچه دارد اندرون ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن.
خاقانی.
از سر زانو اگر یکدم گذاری بر زمین دل طپیدن سنگ باران میکند آئینه را.
صائب.