سنک
لغت نامه دهخدا
سنک. [ ]( اِ ) بهندی شاخ حیوانات است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
سنک. [ س ِ ن ِ ] ( اِخ ) فیلسوف روم و از مستشاران معاصر نرون قیصر روم و آموزگار وی بود و بعد بحکم وی خودکشی کرد. ( ایران باستان ج 3 ص 2431 و 2458 ). سنک یا سنکای فیلسوف. پسر سنکامارکوس در قرطبه به دنیا آمد. وی مربی نرون امپراطور روم بود. در فلسفه مذاقش با رواقیان موافق است و رسایلی در موعظه و اخلاق دارد که معروف و نفیس است. نقادان کردار او را با گفتارش چندان سازگار نیافته اند؛ اما بسیاری معتقدند که خوش رفتاری نرون در سالهای اول سلطنت بر اثر تربیت این حکیم بوده است. ولیکن آن امپراطور مخبط سبعیت بر مزاجش غالب بود و فجایعی که مرتکب شد در تواریخ مضبوط و مایه حیرت است. ازجمله آنکه بر فضائل و جاه و منزلت و مال و ثروت مربی خود سنکا رشک برد و بدو فرمان داد که رگهای خویش را بگشاید. حکیم که از اطاعت چاره نداشت ، به دست خود رشته زندگی خویش را قطع کرد. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
فیلسوف روم و از مستشاران معاصر قیصر روم و آموزگار وی بود و بعد حکم وی خودکشی کرد .
دانشنامه عمومی
سنک ( قزاقی: Сенек ) یک شهر و منطقه مسکونی در قزاقستان است که در استان مین قشلاق واقع شده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: سنک
پیشنهاد کاربران
نبشته های کهن ، برگردان نسک