سنود

لغت نامه دهخدا

سنود. [ س َ ] ( ترکی ، اِ ) فکر است در اموری که به هیچکار نیاید. ( برهان ) ( آنندراج ). تفکر در مطالب مشکله. ( ناظم الاطباء ).

سنود. [ س ُ ] ( ع مص ) پشت باز نهادن بسوی چیزی و پشت دادن بچیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پشت بچیزی واگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برآمدن بر کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به کوه برشدن. ( المصادر زوزنی ). || به پنجاه رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پشت باز نهادن بسی چیزی و پشت دادن بچیزی پشت بچیزی واگذاشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس