سنوح

لغت نامه دهخدا

سنوح. [ س ُ ] ( ع اِمص ) ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ. ( آنندراج ) ( غیاث ). || پیدا و هویدا شدن : سنح لی رأی ؛ پیدا و هویدا شد مرا تدبیری. ( منتهی الارب ). ظهور. || بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه. ( غیاث ) ( آنندراج ). || سخن بربسته گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ): سنح بکذا؛ سخن بربسته گفت. || برگردانیدن از رأی : سنح فلاناً رایه ؛ برگردانیدن او را از آن رأی. || سنح به و علیه ؛ در گناه انداخت او را و بدی رسانید. || سنح العشر لی ؛ آسان شد مرا. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیدا شدن ، پدید آمدن ، ایجاد شدن .

فرهنگ عمید

۱. پیدا شدن، هویدا شدن، پدید آمدن.
۲. رخ دادن امری.
۳. پابرجا شدن.
۴. در گناه افتادن.

پیشنهاد کاربران

بپرس