سنف
لغت نامه دهخدا
سنف. [ س ُ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سنیف و سناف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به سناف و سنیف شود.
سنف. [ س ِ ] ( ع اِ ) گندم دیوانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به عربی دوسری است که در صحرا بهم رسد و بفارسی گرگاس نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). || جماعت. گروه مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || غلاف روئین سبز باقلا و ماش و لوبیا و عدس و مانند آن. ج ، سنوف. ( یادداشت مؤلف ). || برگ مرخ که درخت آتش زنه است یاغلاف بار آن غلاف هر درخت که بار آن در غلاف دراز باشدمثل لوبیا و مانند آن. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برگ درخت مرخ. ( مهذب الاسماء ). || بلغت هندی رازیانه است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
فرهنگ فارسی
جمع سنیف و سناف
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید