سنسور

/sensor/

مترادف سنسور: حسگر

لغت نامه دهخدا

سنسور. [ س َ ] ( ع اِ ) خرطوم و آن را فیل و پشه هر دو دارند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خرطوم و آن را فیل و پشه هر دو دارند .

دانشنامه آزاد فارسی

سِنْسور (censor)
در روم باستان، عنوان دو تن از صاحب منصبان بلندمرتبه ای که هر پنج سال برای یک دورۀ هجده ماهه انتخاب می شدند. نظارت بر اخلاق عمومی، برگزاری سرشماری شهروندان، و بررسی فهرست نامزدهای سناتوری از مسئولیت های آنان بود. منصب سنسوری در روم در ۴۴۳پ م نهادینه شد و تا ۲۲پ م استقلال این منصب حفظ گردید. از آن پس، اختیارات متعدد سنسورها به امپراتور منتقل شد. سنسورها همچنین مسئول به مقاطعه گذاشتن گردآوری درآمدها و خدمات همگانی (مانند جاده سازی و حفر قنات) بودند. دورۀ سنسوری در آغاز پنج‎ سال بود، ولی در ۴۳۳پ م به هجده ماه کاهش یافت. واژه «سانسور» از همین اصطلاح گرفته شده است.

پیشنهاد کاربران

به جای این پیشنهاد اَلَکی "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" ، واژه "سُهگَر" را بکار ببریم که خیلی همسان با "حِسگَر" است و پارسی نیز است.
"سُهِش" برابر "حس کردن" و "سُه" در پارسی برابر "حِس" است. ( یک دیدگاه که دور از یاد نیست، این است که "حِس" عربی شده "سُه" است )
...
[مشاهده متن کامل]

پس "سُهگَر" برابر "حِسگَر" است. "حِسگر" برابری است که از سوی فرهنگستان برای "سِنسور" گرفته شده است.
پس "سُهگَر" هم برابر "حِسگَر" است هم "سِنسور".
بِدرود!

حسگر
سهشگر
سُهِش گر

بپرس