[ویکی اهل البیت] سند ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام ). یک از مهم ترین فصل های تاریخ شیعه پذیرفتن ولایتعهدی مأمون خلیفه عباسی توسط امام رضا (علیه اسلام) است که در سال 200 هجری اتفاق افتاد.این امر در سندی نوشته شده که مورخان آن را در کتاب های خویش ذکر کرده اند.
در سال 200 هجری امام رضا(علیه السلام) به اجبار از مدینه به مرو آمدند. در مرو مأمون ، ابتدا پیشنهاد خلافت را به حضرت داد که با واکنش منفی امام رضا (علیه السلام) رو به رو شد . پس از آن مأمون به امام ولایتعهدی خود را پیشنهاد داد . این پیشنهاد نیز با واکنش منفی امام روبه رو شد ، ولی با اصرار فراوان مأمون و تهدید به قتل امام در صورت نپذیرفتن ولایتعهدی ، حضرت مجبور به پذیرش آن شدند.پس از پذیرفتن ولایتعهدی ، این امر را در سندی رسمی نوشتند و امام و مأمون آن را امضا کردند ، در حالی که بزرگان کشوری و لشکری عباسی ناظر بر آن بودند.
«این نوشته ای است که عبد اللّه بن هارون الرشید امیر المؤمنین برای علی بن موسی بن جعفر نوشته است. اما بعد: خدای عزّ و جل اسلام را به عنوان دین برگزید و از بندگانش رسولانی را برگزید که نشان دهنده راه او و راهنمای مردم به سوی او باشند.اولین آنان بشارت به آخرین آنها داد و آخرین آنها گذشتگان آنان را تصدیق کرد تا نبوّت به محمّد صلّی اللّه علیه و آله منتهی شد. پس از توقف پیامبران، و اطفای علم، و انقطاع وحی، و نزدیک شدن ساعت ، خدا نبوّت را به او ختم کرد و او را برای آنها شاهد و مسلط بر آنها قرار داد، و کتاب مقدسش را بر او فرو فرستاد که باطل نه از قبل و نه از بعد در آن راه نیافته است. وحیی از حکیم پسندیده به آنچه حلال و حرام، و وعد و وعید، و آگاهیدن و بر حذر داشتن، و امر به آن و نهی از آن است. برای اینکه دلیل قاطعی از او بر خلقش باشد تا اینکه کسی که باید هلاک شود با دلیلی روشن هلاک شود، و کسی که باید زنده باشد با دلیلی روشن زنده باشد، و خدا شنونده و داناست.
و او تبلیغ فرمود از خدای عزّ و جل حق رسالت خود را، و دعوت نمود خلایق را به راه او به طریقی که به آن امر نموده بود از حکمت و موعظه حسنه و مجادله به آنچه احسن است، بعد از آن به جهاد و غلظت تا او را به جوار رحمت خود گرفت و برای او اختیار کرد آنچه را که برای او در نزد خود آماده کرده بود. پس چون نبوّت منقضی شد و به محمّد وحی و رسالت را ختم گردانید، قوام دین و نظام امر مسلمین را به خلافت قرار داد، و اتمام و عزّ آن، و قیام به حق اللّه در آن به طاعت که به آن قائم است فرایض الهی و حدود و شرایع اسلام و سنن او، و مجاهده نمایند به آن اعدای او را.
پس بر خلفاست که فرمانبرداری او کنند، و استحفاظ و استرعاع دین او نمایند، و نگاهداشت بندگان او به واجبی کنند؛ و بر مسلمانان است فرمانبرداری خلفای خودشان، و معاونت ایشان بر حقوق الهی و عدل او را از امنیت راه ها، و حفظ خون ها، و صلاح ذات البین، و جمع کردن الفت، و در خلاف این اضطراب حبل مسلمین، و اختلاف و اختلال در ملت ایشان، و مغلوب و مقهور بودن دین ایشان، و استعلاء دشمنان ایشان، و تفرّق کلمه و جمعیت، و زیان دنیا و آخرت.
پس برای آنکه در روی زمین او خلیفه است و مؤتمن اوست بر خلقش، واجب است که بر نفس خود مشقّت نهد و آنچه را که رضای حق تعالی و طاعت اوست اختیار کند، و مواقف و مسائل او را مهیا نماید، و به حق حکم کند، و در آنچه حق تعالی او را متحمل و متکفل آن ساخته بدان عمل نماید، که خدای متعال در باره داوود گوید:«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» ، و باز فرمود:«فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ».
و به ما رسیده است که عمر بن خطّاب گفت: اگر گوساله ای در کنار فرات ضایع شده باشد از آن می ترسم که خدا از من سؤال کند. و به خدا سوگند که مسئول از خاصه نفس او موقوف است بر عمل او در آنچه میان او و میان خدای تعالی است که عرضه شود بر امر کبیر و بر خطر عظیم. پس چگونه باشد به مسئول از رعایت امّت، و به خدا اعتماد است، و به سوی اوست مفزع، و رغبت در توفیق و عصمت، و تشدید و هدایت به چیزی که در اوست ثبوت حجّت و فوز از خدای تعالی به رضوان و رحمت.
و نظرکننده تر است از برای نفس خود و نصیحت کننده تر ایشان از برای خدای تعالی در دین او و بندگان او از خلفای او در زمین. او کسی است که به طاعت خدای متعال و به کتاب و سنّت نبی او عمل کند در زمان خود و بعد از آن، و سعی کننده تر رأی خود و نظر او در آن کس که متولی عهد ساخته فرموده او را از برای امامت مسلمانان و رعایت ایشان بعد از او، و نصب نموده او را که به حال ایشان پردازد، و در میان ایشان الفت اندازد، و پراکندگی ایشان را جمع کند، و خون ایشان را حفظ نماید، و آنان را از جدایی به اذن خدا حفظ کند و فساد و ذات البین و اختلاف ایشان و دفع وسوسه شیطان و کید او از ایشان.
در سال 200 هجری امام رضا(علیه السلام) به اجبار از مدینه به مرو آمدند. در مرو مأمون ، ابتدا پیشنهاد خلافت را به حضرت داد که با واکنش منفی امام رضا (علیه السلام) رو به رو شد . پس از آن مأمون به امام ولایتعهدی خود را پیشنهاد داد . این پیشنهاد نیز با واکنش منفی امام روبه رو شد ، ولی با اصرار فراوان مأمون و تهدید به قتل امام در صورت نپذیرفتن ولایتعهدی ، حضرت مجبور به پذیرش آن شدند.پس از پذیرفتن ولایتعهدی ، این امر را در سندی رسمی نوشتند و امام و مأمون آن را امضا کردند ، در حالی که بزرگان کشوری و لشکری عباسی ناظر بر آن بودند.
«این نوشته ای است که عبد اللّه بن هارون الرشید امیر المؤمنین برای علی بن موسی بن جعفر نوشته است. اما بعد: خدای عزّ و جل اسلام را به عنوان دین برگزید و از بندگانش رسولانی را برگزید که نشان دهنده راه او و راهنمای مردم به سوی او باشند.اولین آنان بشارت به آخرین آنها داد و آخرین آنها گذشتگان آنان را تصدیق کرد تا نبوّت به محمّد صلّی اللّه علیه و آله منتهی شد. پس از توقف پیامبران، و اطفای علم، و انقطاع وحی، و نزدیک شدن ساعت ، خدا نبوّت را به او ختم کرد و او را برای آنها شاهد و مسلط بر آنها قرار داد، و کتاب مقدسش را بر او فرو فرستاد که باطل نه از قبل و نه از بعد در آن راه نیافته است. وحیی از حکیم پسندیده به آنچه حلال و حرام، و وعد و وعید، و آگاهیدن و بر حذر داشتن، و امر به آن و نهی از آن است. برای اینکه دلیل قاطعی از او بر خلقش باشد تا اینکه کسی که باید هلاک شود با دلیلی روشن هلاک شود، و کسی که باید زنده باشد با دلیلی روشن زنده باشد، و خدا شنونده و داناست.
و او تبلیغ فرمود از خدای عزّ و جل حق رسالت خود را، و دعوت نمود خلایق را به راه او به طریقی که به آن امر نموده بود از حکمت و موعظه حسنه و مجادله به آنچه احسن است، بعد از آن به جهاد و غلظت تا او را به جوار رحمت خود گرفت و برای او اختیار کرد آنچه را که برای او در نزد خود آماده کرده بود. پس چون نبوّت منقضی شد و به محمّد وحی و رسالت را ختم گردانید، قوام دین و نظام امر مسلمین را به خلافت قرار داد، و اتمام و عزّ آن، و قیام به حق اللّه در آن به طاعت که به آن قائم است فرایض الهی و حدود و شرایع اسلام و سنن او، و مجاهده نمایند به آن اعدای او را.
پس بر خلفاست که فرمانبرداری او کنند، و استحفاظ و استرعاع دین او نمایند، و نگاهداشت بندگان او به واجبی کنند؛ و بر مسلمانان است فرمانبرداری خلفای خودشان، و معاونت ایشان بر حقوق الهی و عدل او را از امنیت راه ها، و حفظ خون ها، و صلاح ذات البین، و جمع کردن الفت، و در خلاف این اضطراب حبل مسلمین، و اختلاف و اختلال در ملت ایشان، و مغلوب و مقهور بودن دین ایشان، و استعلاء دشمنان ایشان، و تفرّق کلمه و جمعیت، و زیان دنیا و آخرت.
پس برای آنکه در روی زمین او خلیفه است و مؤتمن اوست بر خلقش، واجب است که بر نفس خود مشقّت نهد و آنچه را که رضای حق تعالی و طاعت اوست اختیار کند، و مواقف و مسائل او را مهیا نماید، و به حق حکم کند، و در آنچه حق تعالی او را متحمل و متکفل آن ساخته بدان عمل نماید، که خدای متعال در باره داوود گوید:«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» ، و باز فرمود:«فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ».
و به ما رسیده است که عمر بن خطّاب گفت: اگر گوساله ای در کنار فرات ضایع شده باشد از آن می ترسم که خدا از من سؤال کند. و به خدا سوگند که مسئول از خاصه نفس او موقوف است بر عمل او در آنچه میان او و میان خدای تعالی است که عرضه شود بر امر کبیر و بر خطر عظیم. پس چگونه باشد به مسئول از رعایت امّت، و به خدا اعتماد است، و به سوی اوست مفزع، و رغبت در توفیق و عصمت، و تشدید و هدایت به چیزی که در اوست ثبوت حجّت و فوز از خدای تعالی به رضوان و رحمت.
و نظرکننده تر است از برای نفس خود و نصیحت کننده تر ایشان از برای خدای تعالی در دین او و بندگان او از خلفای او در زمین. او کسی است که به طاعت خدای متعال و به کتاب و سنّت نبی او عمل کند در زمان خود و بعد از آن، و سعی کننده تر رأی خود و نظر او در آن کس که متولی عهد ساخته فرموده او را از برای امامت مسلمانان و رعایت ایشان بعد از او، و نصب نموده او را که به حال ایشان پردازد، و در میان ایشان الفت اندازد، و پراکندگی ایشان را جمع کند، و خون ایشان را حفظ نماید، و آنان را از جدایی به اذن خدا حفظ کند و فساد و ذات البین و اختلاف ایشان و دفع وسوسه شیطان و کید او از ایشان.
wikiahlb: سند_ولایتعهدی_امام_رضا_(علیه_السلام_)