سنجیده

/sanjide/

مترادف سنجیده: دانا، فهمیده، مطلع ، باوقار، موقر، وزین ، درست، صحیح، موثق ، حساب شده

متضاد سنجیده: نفهم، سبک، جلف، ناموقر، ناسنجیده، نسنجیده

معنی انگلیسی:
careful, deliberate, mature, measured, prudent, studied, weighed, reflected, guarded, judicious

لغت نامه دهخدا

سنجیده. [ س َ دَ /دِ ] ( ن مف / نف ) سخته. موزون. ( آنندراج ). || پخته. آزموده. مجرب. ممتحن. جاافتاده. سخته. || نیک اندیشیده. نیک سگالیده ( سخن یا نکته ).
- بسنجیده ؛ سخته. موزون. جاافتاده. پخته :
بسنجیده چون کار هر نیکخو
پسندیده چون مهر هر مهربان.
فرخی.
- معنی سنجیده ؛ از روی اندیشه :
معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد
گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است.
محسن تأثیر ( ازآنندراج ).
گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم
وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش.
محسن تأثیر.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - وزن شده . ۲ - اندازه گرفته ۳ - تعیین ارزش شده . ۴ - مقایسه شده . ۵ - فهمیده با اطلاع : زنی سنجیده و با فهم و از هر حیث در خور احترام است .

فرهنگ عمید

۱. وزن شده.
۲. اندازه گرفته شده.
۳. آزموده.

مترادف ها

considered (صفت)
مطرح شده، سنجیده، با اندیشه صحیح، با فکر باز و درست

weighed (صفت)
سنجیده، سخته

thought-out (صفت)
سنجیده، تفکر شده، مطالعه شده، فکر شده

فارسی به عربی

ثقیل ، باحْتِراسٍ

پیشنهاد کاربران

سنگیده
ارزیابی میشه
خردمندانه
حساب شده
فکر شده
حساب شده
اندیشیده
با برنامه
با دقت
با در نظر گرفتن همۀ جوانب کار
بی گدار به آب نزدن
ازمایش شده
اندیشیده
بر اساس اندیشه درست، حساب شده

بپرس