- بسنجیده ؛ سخته. موزون. جاافتاده. پخته :
بسنجیده چون کار هر نیکخو
پسندیده چون مهر هر مهربان.
فرخی.
- معنی سنجیده ؛ از روی اندیشه : معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد
گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است.
محسن تأثیر ( ازآنندراج ).
گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش.
محسن تأثیر.