- آب سنج ؛ اندازه گیرنده آب.
- || دستگاه سنجش آب.
- الکل سنج ؛ دستگاه سنجش درجه الکل.
- بادسنج ؛ دستگاهی که وزش باد و شدت و جهت آنرا تعیین کند.
- || مجازاً،آنکه کار بیهوده کند :
که چند از مقالات آن بادسنج
که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج.
سعدی.
- بارسنج ؛ دستگاه تعیین وزن.- || دستگاه تشخیص یا تعیین مقدار فلز غیرقیمتی یک آلیاژ.
- برق سنج ؛ دستگاه اندازه گیری برق.
- بنیادسنج ؛ غوررس. دقیق النظر. که بعمق امور بنگرد :
چه زیرک شد آن مرد بنیادسنج
که ویرانه را ساخت باروی گنج.
نظامی.
- پولادسنج ؛ جنگی. دلاور. شجاع. اسلحه دار. ( انجمن آرا ) : ترازوی پولادسنجان بمیل
ز کفه بکفه همی راند سیل.
نظامی.
- || که با پولاد برابر نهاده شود درسختی : گرازنده شد تیغ بی هیچ رنج
دو نیمه شد آن کوه پولادسنج.
نظامی.
- پیرایه سنج ؛ که پیرایه سنجد. که زیور و زیب سنجد : بپائین آن مهد پیرایه سنج
فرستاد چندین شتر بار گنج.
نظامی.
جوانمردی باغ پیرایه سنج شود مفلس از کیمیاهای گنج.
نظامی.
- || کشنده و وزن کننده زینت و زیور : جهاندار کآن دید بگشاد گنج
بخروارها گشت پیرایه سنج.
نظامی.
- تب سنج ؛ آنکه تب اندازه کند. آلت یا وسیله اندازه گیری تب.- توفیرسنج ؛ اضافه و افزونی را سنجیدن :
دو مار از برای تو توفیرسنج
یکی مار مهره یکی مار گنج.
نظامی.
- خردسنج ؛ آزماینده خرد. سنجنده عقل.- دینارسنج ؛ آزماینده زر مسکوک. ممیز عیار و بار زر مسکوک :
شنید از دبیران دینارسنج
که زر زر کشد در جهان گنج گنج.
نظامی.
- || کشنده و وزن کننده دینار.- درم سنج ؛ آزماینده سیم مسکوک. آنکه میزان عیار و بار سیم مسکوک تعیین کند.
- راه سنج ؛ اندازه گیرنده راه.عارف وضع راه :
چنان دید در قاصد راه سنج بیشتر بخوانید ...