سنبه

/sonbe/

معنی انگلیسی:
drill, piston, rod, die, ramrod, pull-through, punch

لغت نامه دهخدا

سنبه. [ سَم ْ ب َ ] ( ع اِ ) روزگار. پاره ای از روزگار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بدخلقی با زود خشمی. ( منتهی الارب ). سوء خلق. ( اقرب الموارد ). سنبتة. رجوع به این کلمه شود.

سنبه. [ سُم ْ ب َ /ب ِ ] ( اِ ) آلتی که بدان آسیا را تیز کنند. ( آنندراج ) ( شرفنامه ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ). || سقف خانه. || انگور سیاه. ( ناظم الاطباء ). || زنبور سیه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || میل تفنگ. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). آهنی دراز برای فروبردن و محکم کردن کهنه باروت وساچمه و گلوله در لوله تفنگ. ( یادداشت مؤلف ). میله دراز آهنین که برای محکم کردن باروت و ساچمه و کهنه در تفنگ یا توپ بکار است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- سنبه را پرزور دیدن ؛کنایه از قوی دیدن طرف.
- سنبه پرزور بودن ؛ زورمند بودن حریف.

فرهنگ فارسی

میله فلزی که برای پرکردن تفنگهای سرپروپاک کردن
۱ - آلتی به شکل میله ای فلزی که برای پر کردن تفنگهای سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگهای معمولی به کار رود .
روزگار . بدخلقی با زود خشمی

فرهنگ معین

(سُ بَ یا بِ ) (اِ. ) = سمبه : میله ای فلزی برای پر کردن تفنگ های سر پر یا تمیز کردن لولة تفنگ ها. ، ~ را پر زور دیدن مخاطب یا طرف معامله را مصالحه ناپذیر یافتن ، خود را با شخص محکم و سمجی مواجه دیدن .

فرهنگ عمید

میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود.

مترادف ها

mandrel (اسم)
مرغک، قالب، سنبه

ramrod (اسم)
سیخ، سنبه، سنبه تفنگ یا توپ

gun stick (اسم)
سنبه

piston (اسم)
سنبه، پیستون، میله متحرک

mandril (اسم)
مرغک، قالب، سنبه

فارسی به عربی

مکبس

پیشنهاد کاربران

Mandrel
وسیله ای نوک تیز برای سوراخ کردن یا نشانه گذاری روی فلز، چوب یا چرم که بستگی به جنس وسیله داره برای چه کاری استفاده شه.
سنبه: میله ی فلزی که برای سوراخ کردن و پاک کردن داخل لوله استفاده می شود
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سُفتن" می نویسد : ( ( سُفتن در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است . و بن اکنون آن سُمب sumb بوده است که در پارسی " سُنْب" شده است . بنابر این سنبه از واژه ی سُنب گرفته شده و به معنی وسیله ی سوراخ کردن است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چو ناسفته گوهر سه دخترش بود
نبودش پسر دختر افسرش بود ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )

بپرس