ما ببوش و عارض و طاق و طرنب
سر کجا که خود همی ننهیم سنب.
مولوی.
|| ثقبه. سوراخ. ( ناظم الاطباء ). || خانه زیرزمین را گویند که در کوه و صحرا جهت درویشان و خوابیدن گوسفندان کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). خانه زیرزمین که او را سم و سمچ نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). خانه زیرزمین که آنر سمنچه نیز گویند. ( آنندراج ). || ( نف ) سوراخ کننده. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) : عزم تو کشورگشای خشم تو بدخواه بند
رمح تو پولادسنب تیغ تو جوشن گذار.
فرخی ( از جهانگیری ).
|| ( اِ ) مثقب ؛ پرماه. مته. ( ناظم الاطباء ).سنب. [ سَمْب ْ ] ( ع اِ ) روزگار و پاره ای از روزگار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
سنب. [ س َ ن ِ ] ( ع ص ) اسب بسیاررو و تیزقدم. ج ، سنوب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || سخت آزمند. ( ناظم الاطباء ).