سنابل


مترادف سنابل: خوشه ها، سنبل ها، سنبله ها

لغت نامه دهخدا

سنابل. [ س َ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ سنبلة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به سنبل و سنبلة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کار سرسری سطحی .

فرهنگ عمید

= سُنبل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَنَابِلَ: خوشه های گندم (جمع سنبل وسنبل در اصل به معنای پوشاندن است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیدهاند ، به این جهت بوده است که سنبل ، دانههای گندم را در غلافهائی که دارد میپوشاند )
ریشه کلمه:
سبل (۱۸۱ بار)
سنبل (۵ بار)

پیشنهاد کاربران

سنابل : محصولات زراعی ، خوشه های گندم .
سنبل : سنبل 1 - ( در گیاهی ) گلِ خوشه ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل؛ 2 - ( در قدیم ) ( به مجاز ) گیسو، زلف.
...
[مشاهده متن کامل]

سنبله : سنبله 1 - ( در گیاهی ) نوعی گل آذین که گلهای بدون دُم گل آن در اطراف یک محور جمع می شوند؛ 2 - خوشه ی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ 3 - ( در نجوم ) ؛ صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج، واقع در استوای سماوی، که به شکل دوشیزه ای خوشه ی سنبل به دست، تجسم شده است.

بپرس