سمود

لغت نامه دهخدا

سمود. [ س ُ ] ( ع مص ) سَر دَروا داشتن از تکبر و نخوت. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). سر برداشتن از تکبر. ( دهار ). || نیک کوشیدن شتر. ( منتهی الارب ). نیک رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || رنج دیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سرود گفتن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). || برشدن. || متحیر ایستادن. || شگفت داشتن از چیزی اندوه باشد یا نشاط. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). || غافل شدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ) ( دهار ). غافل بودن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

سر در واداشتن از تکبر و نخوت

پیشنهاد کاربران

بپرس