لغت نامه دهخدا
سموئل. [ س َ ] ( ع اِ ) نام مرغی. || ( اِخ ) نام جبرئیل. ( ناظم الاطباء ).
سموئل. [ س َ م َ ءَ ] ( اِخ ) ابن عادیای ازدی غسانی. شاعری است جاهلی و حکیمی از اهل حجاز. وی به وفا ضرب المثل شده است. وی در اشعارش بنام «ابلق الفرد» خوانده شده است.مشهورترین شعر او لامیه ای است که مطلع آن این است :
اذا لمرء لم یدنس من اللؤم عرضه.
این از برگزیده ترین اشعار اوست. سموئل را دیوان کوچکی نیز هست. و او بسال 65هَ. ق. درگذشته است. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 393 ).
سموئل. [ س َ م َ ءَ ] ( اِخ ) ابن یحیی بن عباس مغربی. از علماء و حکمای مغرب است که از بزرگان دانشمندان یهود بود. بعقیده ابن قفطی از اهل اندلس است و با پدرش بمشرق مسافرت کرد. سموئل در فنون حکمت و علوم ریاضی بمقام شامخی رسید و در هندسه و حساب ماهر گشت. از مؤلفاتش کتاب مثلث قائم الزاویه است برای شرف نام از مردم تألیف نموده : و شامل مساحات اشکال است و نیز تألیفی در مساحت اجسام جواهر مختلفه و استخراج مقادیر مجهوله آن دارد و نیز کتابی در طب تألیف نموده است. سموئل به آذربایجان سفر کرد. و در شهر مراغه توقف گزید و از خود اخلافی باقی گذارد که پیرو علم پدر در طب بوده اند. سموئل مسلمان گردید و کتابی در رد دعاوی یهود و تحریف تورات و معایب یهود نوشته و در مراغه بسال 570 هَ. ق. وفات یافته است. او راست : المفید الاوسط درطب ، رسالة الی ابن خدود در مسائل حساب ، اعجاز المهندسین که 570 هَ. ق. در مصر از آن فارغ شده است ، رد علی یهود و «قوامی » در حساب هندی و مثلث قائم الزاویه و المنبر در مساحت اجسام و جواهر مختلفه برای بیرون کشیدن مقادیر مجهول. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 394 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
آنکه موهای خود را دم اسبی بسته و سیبیل دارد، فرشته درگاه خداوند