سمسمی

لغت نامه دهخدا

سمسمی. [ س ِ س ِ می ی ] ( ع ص نسبی ) کنجدفروش. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).

فرهنگ معین

(س س ) (ص نسب . ) (عا. ) شخص شل و سست ، آن که کارها را به کندی و تأنی انجام دهد، فسفسی .

پیشنهاد کاربران

سِمسِمی : لقب ابوالفضل احمد بن محمد بن محمد بن یوسف سِمسِمی بلخی از بزرگان فقه و حدیث اهل سنت در قرن چهارم هجری است . وی در سال ۳۵۸ ه. ق. به اصفهان رفت و به تدریس پرداخت . حافظ ابوبکر بن مردویه از او حدیث
...
[مشاهده متن کامل]
روایت کرده است. سمسمی خود از راویان حسن بن محمد بن نصر رازی است ( تاریخ اصفهان : مجلد رجال و دانشمندان ؛ جلال الدین همایی ؛ تهران : ۰پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ؛ ۱۳۹۶ ؛ ج ۱ ص ۳۴۶ )

سِمسِمی : کسی که شغل عاری یا خرید و فروش کنجد را دارد ( تاریخ اصفهان : مجلد رجال و دانشمندان ؛ جلال الدین همایی ؛ تهران : ۰پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ؛ ۱۳۹۶ ؛ ج ۱ ص ۳۴۶.

بپرس