سمرت

لغت نامه دهخدا

سمرت. [ س ُ رَ ] ( ع اِمص ) گندم گونی. ( غیاث ). رجوع به سمرة شود.

سمرة. [ س ُ رَ ] ( ع مص ) گندم گون شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گندم گون گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) گندم گونی. ( مهذب الاسماء ). گندم گونی و آن رنگی است میان سفیدی و سیاهی. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). گندمگونی و رنگی میان سپیدی و سیاهی و زردفامی و رنگ قهوه ای و خاکستری. ( ناظم الاطباء ).

سمرة. [ س َ م ُ رَ ] ( ع اِ ) درخت طلح. ج ، سمرات ، اسمر. ( منتهی الارب ).

سمرة. [ س َ م َ رَ ] ( اِخ ) اهالی شهر سامره که در قدیم شهری بود در فلسطین و پایتخت ملوک بنی اسرائیل بود. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گندمگون بودن، گندمگونی
( مصدر ) ۱ - گندم گون بودن . ۲ - ( اسم ) گندم گونی .

فرهنگ معین

(سُ مْ رَ ) ۱ - (مص ل . ) گندم گون بودن . ۲ - (اِمص . ) گندم گونی .

پیشنهاد کاربران

بپرس