سمر گشتن

لغت نامه دهخدا

سمر گشتن. [ س َ م َ گ َت َ ] ( مص مرکب ) افسانه شدن. مشهور شدن :
مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان
از طراز اندر تا شام و ختن تا حد چین.
قریعالدهر.
ز بیدادی سمر گشتست ضحاک
که گویند او ببند است در دماوند.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 111 ).
از بس سمر که گفته ام اندر فراق دوست
همچون فراق گشته ام اندر جهان سمر.
مسعودسعد.

پیشنهاد کاربران

بپرس