سمخ

لغت نامه دهخدا

سمخ. [ س َ ] ( ع مص ) بر سوراخ گوش زدن. و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. ( از اقرب الموارد ). || برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بر سوراخ گوش زدن . و رسیدن بدان پس خسته کردن آنرا .

پیشنهاد کاربران

بپرس