سلیمان برجیس ( زاده ۱۲۷۴ - قتل ۱۳۲۸ ) طبیب کاشانی بود که در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸ در خانه ای در کاشان به قتل رسید.
سلیمان برجیس، طبیبی در سال ۱۲۷۴ خورشیدی، در خانواده ای بهائی در کاشان، زاده شد. پدرش یعقوب برجیس، از پزشکان مشهور کاشان بود. وی اگر چه به صورت رسمی درس پزشکی نخوانده بود؛ ولی زیر نظر پدر، آموزش دید و به طبابت، مشغول شد. وی علاوه بر مطب، داروخانه نیز داشت و در اداره بهداری کاشان، طبابت می کرد. در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸ فدائیان اسلام که از برجیس به عنوان مبلغ بهائی نام می بردند، دستور قتل سلیمان برجیس را می گیرند و وی را در خانه ای در شهر کاشان با هشتاد و یک ضربه کارد، تکه تکه می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
دو نفر وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی کاشان به نام های عباس توسلی و علی نقی پور، به بهانه داشتن بیمار در حال مرگ، سلیمان برجیس را به خانه ای می کشانند و سپس بنا به گزارش روزنامه های رسمی کشور با زمینه چینی و کمک حاج محمد رسول زاده، درودگر، محکمه ای، رضا گلسرخی و دو نفر دیگر، با هشتاد و یک ضربه کارد تکه تکه می کنند. پس از آن که ( با برنامه قبلی ) ، چهار نفر از قاتلان خود را معرفی نموده و زندانی می شوند، با تحریک افرادی چون شیخ عبدالکریم تربتی واعظ، جمعیّت زیادی از مساجد و بازار در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن آن ها را می نمایند.
محمد تقی دامغانی ( از اعضای هیئت مدیره کانون وکلای ایران، قبل از انقلاب ) که کار بازجویی متهمان را به عهده داشته در کتاب خاطراتش نوشته است: «آن چهار نفر، صریحاً به ارتکاب قتل اعتراف کردند و هر کدامشان مدعی بود که او ضربه اول را نزده، بلکه همه با هم الله اکبرگویان ضربه زده اند. معلوم بود به آن ها آموزش داده شده که چه بگویند و چه نگویند. پرسیدم چرا دکتر برجیس را شما کشتید؟ همه هم زبان پاسخ دادند او ملحد بوده و برای آنکه مسلمانان را از راه به در کند تلاش می کرده است. گفتم که او مردی خیّر و ضعیف پرست بوده، گفتند همه اینها را برای گمراه کردن مسلمانان انجام داده است… بر حسب فتوای اعلم علمای زمان، شرعاً مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام داده ایم…»
برخی از علمای مذهبی مانند بهبهانی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا محمد فیض، احمدعلی احمدی و محمدتقی فلسفی جانب دستگیرشدگان را می گیرند و از آنان به عنوان مردان ایمان و عمل یاد می کنند. گفته شده که سید حسین طباطبایی بروجردی نیز در رابطه با قتل سلیمان برجیس، نامه ای برای محمد تقی فلسفی نوشته و در آن از قتل برجیس حمایت و خواستار آزادی متهمان شدند. در گلپایگان نیز، ۲۴ نفر همراه با میرزا ابوالقاسم محمدی به تلگرافخانه می روند و با مخابره نامه هایی به مقامات عالیه و مراجع تقلید به مرکز و قم، خواهان جلوگیری از تبلیغات بهائی و آزادی قاتلان سلیمان برجیس می شوند.
سلیمان برجیس، طبیبی در سال ۱۲۷۴ خورشیدی، در خانواده ای بهائی در کاشان، زاده شد. پدرش یعقوب برجیس، از پزشکان مشهور کاشان بود. وی اگر چه به صورت رسمی درس پزشکی نخوانده بود؛ ولی زیر نظر پدر، آموزش دید و به طبابت، مشغول شد. وی علاوه بر مطب، داروخانه نیز داشت و در اداره بهداری کاشان، طبابت می کرد. در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸ فدائیان اسلام که از برجیس به عنوان مبلغ بهائی نام می بردند، دستور قتل سلیمان برجیس را می گیرند و وی را در خانه ای در شهر کاشان با هشتاد و یک ضربه کارد، تکه تکه می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
دو نفر وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی کاشان به نام های عباس توسلی و علی نقی پور، به بهانه داشتن بیمار در حال مرگ، سلیمان برجیس را به خانه ای می کشانند و سپس بنا به گزارش روزنامه های رسمی کشور با زمینه چینی و کمک حاج محمد رسول زاده، درودگر، محکمه ای، رضا گلسرخی و دو نفر دیگر، با هشتاد و یک ضربه کارد تکه تکه می کنند. پس از آن که ( با برنامه قبلی ) ، چهار نفر از قاتلان خود را معرفی نموده و زندانی می شوند، با تحریک افرادی چون شیخ عبدالکریم تربتی واعظ، جمعیّت زیادی از مساجد و بازار در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن آن ها را می نمایند.
محمد تقی دامغانی ( از اعضای هیئت مدیره کانون وکلای ایران، قبل از انقلاب ) که کار بازجویی متهمان را به عهده داشته در کتاب خاطراتش نوشته است: «آن چهار نفر، صریحاً به ارتکاب قتل اعتراف کردند و هر کدامشان مدعی بود که او ضربه اول را نزده، بلکه همه با هم الله اکبرگویان ضربه زده اند. معلوم بود به آن ها آموزش داده شده که چه بگویند و چه نگویند. پرسیدم چرا دکتر برجیس را شما کشتید؟ همه هم زبان پاسخ دادند او ملحد بوده و برای آنکه مسلمانان را از راه به در کند تلاش می کرده است. گفتم که او مردی خیّر و ضعیف پرست بوده، گفتند همه اینها را برای گمراه کردن مسلمانان انجام داده است… بر حسب فتوای اعلم علمای زمان، شرعاً مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام داده ایم…»
برخی از علمای مذهبی مانند بهبهانی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا محمد فیض، احمدعلی احمدی و محمدتقی فلسفی جانب دستگیرشدگان را می گیرند و از آنان به عنوان مردان ایمان و عمل یاد می کنند. گفته شده که سید حسین طباطبایی بروجردی نیز در رابطه با قتل سلیمان برجیس، نامه ای برای محمد تقی فلسفی نوشته و در آن از قتل برجیس حمایت و خواستار آزادی متهمان شدند. در گلپایگان نیز، ۲۴ نفر همراه با میرزا ابوالقاسم محمدی به تلگرافخانه می روند و با مخابره نامه هایی به مقامات عالیه و مراجع تقلید به مرکز و قم، خواهان جلوگیری از تبلیغات بهائی و آزادی قاتلان سلیمان برجیس می شوند.
سلیمان برجیس فردی بود که بطور سنتی به طبابت در کاشان اشتغال داشت. . چهار سال بعد از قتل احمد کسروی، فدائیان اسلام که از او بعنوان مبلغ بهایی نام می بردند، دستور قتل سلیمان برجیس را هم می گیرند و در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸، وی را در خانه ای در شهر کاشان بقتل می رسانند. [۱]
... [مشاهده متن کامل]
به باور حامیان قتل، سلیمان برجیس را یهودی بود که به همکاری با بهائیت و قتل حدود صد نفر از مسلمانان از طریق تجویز داروی اشتباه پرداخته است. [۲]
محتویات [نمایش]
قتل سلیمان برجیس [ویرایش]
دو نفر وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی کاشان ( عباس توسلی و علی نقی پور ) ، به بهانه داشتن بیمار در حال مرگ، سلیمان برجیس ( طبیب ) را به خانه ای می کشانند و سپس آنطور که روزنامه های رسمی کشور گزارش دادند با زمینه چینی و کمک حاج محمد رسول زاده، درودگر، محکمه ای، رضا گلسرخی و دو نفر دیگر، با هشتاد و یک ضربه کارد تکه تکه می کنند. [۳][۴]
بعد از آنکه ( با برنامه قبلی ) ، چهار نفر از قاتلین خود را معرفی نموده و زندانی می شوند، با تحریک امثال شیخ عبدالکریم تربتی واعظ، [۵] جمعیّت زیادی از مساجد و بازار در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن آنها را می نمایند. . .
محمد تقی دامغانی ( از اعضای هیئت مدیره کانون وکلای ایران، قبل از انقلاب ) که کار پُرس و جوی متهمان را بعهده داشته در کتاب خاطراتش توضیحات نوشته است: «آن چهار نفر، صریحاً به ارتکاب قتل اعتراف کردند و هر کدامشان مدعی بود که او ضربه اول را نزده، بلکه همه با هم الله اکبرگویان ضربه زده اند. معلوم بود به آنها آموزش داده شده که چه بگویند و چه نگویند. . . پرسیدم چرا دکتر برجیس را شما کشتید. همه همزبان پاسخ دادند او ملحد بوده و برای آنکه مسلمانان را از راه به در کند تلاش می کرده است. گفتم که او مردی خیّر و ضعیف پرست بوده، گفتند همه اینها را برای گمراه کردن مسلمانان انجام داده است. . . بر حسب فتوای اعلم علمای زمان، شرعاً مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام داده ایم. . . » [۶]
تبرئه عاملین قتل [ویرایش]
برخی علما آیه الله بهبهانی، آیه الله سید ابوالقاسم کاشانی، آیه الله میرزا محمد فیض، آیه الله احمد علی احمدی، محمدتقی فلسفی جانب دستگیرشدگان را می گیرند و از آنان به عنوان مردان ایمان و عمل یاد می کنند. . .
گفته شده که آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی در رابطه با قتل سلیمان برجیس، نامه ای [۷] برای محمد تقی فلسفی نوشتند و در آن از قتل برجیس حمایت و خواستار آزادی متهمان شدند. [۸][بهبود مدرک]
در گلپایگان نیز ( بنا بر آنچه سند تلگراف نشان می دهد ) ، ۲۴ نفر همراه با آیه الله میرزا ابوالقاسم محمدی به تلگرافخانه می روند و با مخابره نامه هایی به مقامات عالیه و مراجع تقلید به مرکز و قم، خواهان جلوگیری از تبلیغات بهایی و آزادی قاتلین سلیمان برجیس می شوند.
دادگاه عاملین قتل که جز دو نفر، بقیه حدود ۱۸ سال سن داشتند در تهران تشکیل شد و از ۵ شهریور ۱۳۲۹ تا ۲۲ شهریور همان سال ( جمعاً ۱۷ روز ) طول کشید.
با تلاش علما و هواداران سنتی آنان در بازار، وکلای برجسته کشور ( ارسلان خلعتبری، صادق سرمد، ذوالمجد طباطبایی. . . ) وکالت رسول زاده و دوستانش را بعهده گرفتند.
آیت الله غروی، آیت الله راستی، حجه الاسلام حلیمی، سیداصغر ابن الرسول و دیگر طلاب برای رهایی عاملین قتل سلیمان برجیس تلاش زیادی کردند. مجلات «پرچم اسلام»، «آیین اسلام» و. . . تلگراف آیه الله صدوقی را به آیه الله سید حسین طباطبایی بروجردی و آیه الله کاشانی. . . چاپ کردند و خواهان تبرئه مسببن حادثه شدند.
بعد از اینکه دادگاه جنایی برای رسیدگی به پرونده به صورت علنی تشکیل شد، نواب صفوی که تحت تعقیب قرار داشت، ناگهان وارد دادگاه شده و پشت سر عبدالله رازی ( وکیل خانواده سلیمان برجیس ) رازی پس از مشاهده نواب صفوی در پشت سر خود گفت: «فدائیان اسلام مرا تهدید به قتل کرده اند. » نواب صفوی «برادران عزیز خیالتان آسوده باشد. تا یک مسلمان غیور زنده باشد یک مو از سر شما کم نمی شود. » با حضور نواب صفوی جلسه دادگاه بر هم خورد و زد و خورد بین ماموران و هوادان نواب صفوی برای دستگیری وی تا بازار ادامه یافت اما ماموران موفق به دستگیری وی نشدند.
او در دادگاه گفته بود:
«یک دکتر بیچاره یک طبیب پیرمرد که به درد مردم می رسید را برده اند و قطعه قطعه کرده اند. »
در جلسه روز بعد و پس از ارائه دفاعیه ای از سوی وکلای متهمین، دادگاه عاملین قتل سلیمان برجیس را تبرئه نمودند.
استقبال از متهمان [ویرایش]
مهتمان به قتل پس از خروج از دادگستری تهران، مورد استقبال هزاران نفر از روحانیون و مردم قرار می گیرند و آنها را به منزل آیت الله خوانساری و آیت الله کاشانی می برند. یکی دو روز بعد هم در کاشان مورد استقبال قرار می گیرند. در کاشان نیز از آنان استقبال گرمی به عمل می آید. در این حادثه، مرحوم آیت الله بروجردی پشتیبانی بسیاری از متهمین کرد. ایشان در جواب نامه مرحوم فلسفی که در این باره وساطت کرده، حمایت نمود و اعلام کرد که به این هشت نفر نباید صدمه بخورد. [۹]
اعتراض کانون پزشکان ایران [ویرایش]
در پی قتل سلیمان برجیس و شیوه محاکمه مسببین آن که ارباب جراید «ننگ دادگستری ایران» نامیدند، «کانون پزشکان ایران» نیز نامه سرگشاده ای به شاه نوشتند و شدیداً به این عمل وحشیانه اعتراض نمودند و یادآور شدند سلیمان برجیس پزشک باسواد و حاذقی بود، سالها نسبت به اهالی کاشان خدمت کرد. او اشخاص بی بضاعت را مجّاناً معالجه می کرد و در شهر به نیکنامی مشهور بود. . . [۱۰]
گزارش مطبوعات از قتل سلیمان برجیس [ویرایش]
آقای شیرزاد که از طرف مجلّه فردوسی به عنوان مأمور تحقیق به کاشان اعزام شده چنین گزارش می دهد: دکتر سلیمان برجیس علاوه بر مطب دارای داروخانه هم بوده و اغلب بیماران بی بضاعت را مجّاناً پذیرفته و به آنها داروی رایگان می داده است. . . و در آن شهرست . . .
... [مشاهده متن کامل]
به باور حامیان قتل، سلیمان برجیس را یهودی بود که به همکاری با بهائیت و قتل حدود صد نفر از مسلمانان از طریق تجویز داروی اشتباه پرداخته است. [۲]
محتویات [نمایش]
قتل سلیمان برجیس [ویرایش]
دو نفر وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی کاشان ( عباس توسلی و علی نقی پور ) ، به بهانه داشتن بیمار در حال مرگ، سلیمان برجیس ( طبیب ) را به خانه ای می کشانند و سپس آنطور که روزنامه های رسمی کشور گزارش دادند با زمینه چینی و کمک حاج محمد رسول زاده، درودگر، محکمه ای، رضا گلسرخی و دو نفر دیگر، با هشتاد و یک ضربه کارد تکه تکه می کنند. [۳][۴]
بعد از آنکه ( با برنامه قبلی ) ، چهار نفر از قاتلین خود را معرفی نموده و زندانی می شوند، با تحریک امثال شیخ عبدالکریم تربتی واعظ، [۵] جمعیّت زیادی از مساجد و بازار در اطراف شهربانی و زندان گرد آمده و قصد خارج نمودن آنها را می نمایند. . .
محمد تقی دامغانی ( از اعضای هیئت مدیره کانون وکلای ایران، قبل از انقلاب ) که کار پُرس و جوی متهمان را بعهده داشته در کتاب خاطراتش توضیحات نوشته است: «آن چهار نفر، صریحاً به ارتکاب قتل اعتراف کردند و هر کدامشان مدعی بود که او ضربه اول را نزده، بلکه همه با هم الله اکبرگویان ضربه زده اند. معلوم بود به آنها آموزش داده شده که چه بگویند و چه نگویند. . . پرسیدم چرا دکتر برجیس را شما کشتید. همه همزبان پاسخ دادند او ملحد بوده و برای آنکه مسلمانان را از راه به در کند تلاش می کرده است. گفتم که او مردی خیّر و ضعیف پرست بوده، گفتند همه اینها را برای گمراه کردن مسلمانان انجام داده است. . . بر حسب فتوای اعلم علمای زمان، شرعاً مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام داده ایم. . . » [۶]
تبرئه عاملین قتل [ویرایش]
برخی علما آیه الله بهبهانی، آیه الله سید ابوالقاسم کاشانی، آیه الله میرزا محمد فیض، آیه الله احمد علی احمدی، محمدتقی فلسفی جانب دستگیرشدگان را می گیرند و از آنان به عنوان مردان ایمان و عمل یاد می کنند. . .
گفته شده که آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی در رابطه با قتل سلیمان برجیس، نامه ای [۷] برای محمد تقی فلسفی نوشتند و در آن از قتل برجیس حمایت و خواستار آزادی متهمان شدند. [۸][بهبود مدرک]
در گلپایگان نیز ( بنا بر آنچه سند تلگراف نشان می دهد ) ، ۲۴ نفر همراه با آیه الله میرزا ابوالقاسم محمدی به تلگرافخانه می روند و با مخابره نامه هایی به مقامات عالیه و مراجع تقلید به مرکز و قم، خواهان جلوگیری از تبلیغات بهایی و آزادی قاتلین سلیمان برجیس می شوند.
دادگاه عاملین قتل که جز دو نفر، بقیه حدود ۱۸ سال سن داشتند در تهران تشکیل شد و از ۵ شهریور ۱۳۲۹ تا ۲۲ شهریور همان سال ( جمعاً ۱۷ روز ) طول کشید.
با تلاش علما و هواداران سنتی آنان در بازار، وکلای برجسته کشور ( ارسلان خلعتبری، صادق سرمد، ذوالمجد طباطبایی. . . ) وکالت رسول زاده و دوستانش را بعهده گرفتند.
آیت الله غروی، آیت الله راستی، حجه الاسلام حلیمی، سیداصغر ابن الرسول و دیگر طلاب برای رهایی عاملین قتل سلیمان برجیس تلاش زیادی کردند. مجلات «پرچم اسلام»، «آیین اسلام» و. . . تلگراف آیه الله صدوقی را به آیه الله سید حسین طباطبایی بروجردی و آیه الله کاشانی. . . چاپ کردند و خواهان تبرئه مسببن حادثه شدند.
بعد از اینکه دادگاه جنایی برای رسیدگی به پرونده به صورت علنی تشکیل شد، نواب صفوی که تحت تعقیب قرار داشت، ناگهان وارد دادگاه شده و پشت سر عبدالله رازی ( وکیل خانواده سلیمان برجیس ) رازی پس از مشاهده نواب صفوی در پشت سر خود گفت: «فدائیان اسلام مرا تهدید به قتل کرده اند. » نواب صفوی «برادران عزیز خیالتان آسوده باشد. تا یک مسلمان غیور زنده باشد یک مو از سر شما کم نمی شود. » با حضور نواب صفوی جلسه دادگاه بر هم خورد و زد و خورد بین ماموران و هوادان نواب صفوی برای دستگیری وی تا بازار ادامه یافت اما ماموران موفق به دستگیری وی نشدند.
او در دادگاه گفته بود:
«یک دکتر بیچاره یک طبیب پیرمرد که به درد مردم می رسید را برده اند و قطعه قطعه کرده اند. »
در جلسه روز بعد و پس از ارائه دفاعیه ای از سوی وکلای متهمین، دادگاه عاملین قتل سلیمان برجیس را تبرئه نمودند.
استقبال از متهمان [ویرایش]
مهتمان به قتل پس از خروج از دادگستری تهران، مورد استقبال هزاران نفر از روحانیون و مردم قرار می گیرند و آنها را به منزل آیت الله خوانساری و آیت الله کاشانی می برند. یکی دو روز بعد هم در کاشان مورد استقبال قرار می گیرند. در کاشان نیز از آنان استقبال گرمی به عمل می آید. در این حادثه، مرحوم آیت الله بروجردی پشتیبانی بسیاری از متهمین کرد. ایشان در جواب نامه مرحوم فلسفی که در این باره وساطت کرده، حمایت نمود و اعلام کرد که به این هشت نفر نباید صدمه بخورد. [۹]
اعتراض کانون پزشکان ایران [ویرایش]
در پی قتل سلیمان برجیس و شیوه محاکمه مسببین آن که ارباب جراید «ننگ دادگستری ایران» نامیدند، «کانون پزشکان ایران» نیز نامه سرگشاده ای به شاه نوشتند و شدیداً به این عمل وحشیانه اعتراض نمودند و یادآور شدند سلیمان برجیس پزشک باسواد و حاذقی بود، سالها نسبت به اهالی کاشان خدمت کرد. او اشخاص بی بضاعت را مجّاناً معالجه می کرد و در شهر به نیکنامی مشهور بود. . . [۱۰]
گزارش مطبوعات از قتل سلیمان برجیس [ویرایش]
آقای شیرزاد که از طرف مجلّه فردوسی به عنوان مأمور تحقیق به کاشان اعزام شده چنین گزارش می دهد: دکتر سلیمان برجیس علاوه بر مطب دارای داروخانه هم بوده و اغلب بیماران بی بضاعت را مجّاناً پذیرفته و به آنها داروی رایگان می داده است. . . و در آن شهرست . . .