سلیس

/salis/

مترادف سلیس: روان، نرم

متضاد سلیس: پیچیده، معقد

برابر پارسی: روان، رسا، خوب

معنی انگلیسی:
limpid, liquid, perspicuous, silver-tongued, fluent, easy, smooth

لغت نامه دهخدا

سلیس. [ س َ ] ( معرب ، اِ ) لاتینی «سیلیس ، سیلیسیوم » . سیلیس . دزی «سلیس » را با تردیدی نقل و آنرا ( نام گیاهی ) ترجمه کرده و نوعی از ( عینون ) دانسته است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). به معنی سلسیس است که سنگ پا باشد و آن نوعی از سنگ متخلخل است. ( برهان ). رجوع به سیلیس شود. || ( ص ) آشنا. مأنوس. || غیرمعلق. ( ناظم الاطباء ). || ( ع ص ) روان و هموار. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- سلیس نویس ؛ واضح نویس. آنکه واضح و خوانا نویسد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ساده و روان، سلس
( اسم ) ۱ - ترکیب اکسیژنه سیلیسیم که نام دیگرش انیدریدسیلیسیک است و آن جسمی است بسیار ثابت که در حالت تبلور مانند جسمس شیشه ای سخت میباشد ( درین صورت آن را کوارتز نامند ) وزن مخصوصش ۲ / ۶ است ( وزن مخصوص سیلیس ۲ / ۲ می باشد ) در آب غیر محلول است . جسمی است که در ۱۷٠٠ درجه شروع به ذوب می کند و در حرارت های بالاتر بدون این که مایع شود به صورت ماده ای غلیظ در می آید . ۲ - در زمین شناسی بیشتر انواع مختلف در کوهی اصلی به نام سیلیس می نامند زیرا ترکیب اصلی در کوهی همان اکسید سیلیس است که کم و بیش با مواد دیگری آمیخته شده و انواع مختلف در کوهی را به وجود آورده است .
لاتینی سیلیسی سیلیسیوم سیلیس دزی سلیس را با تردید نقل و آنرا ترجمه کرده و نوعی از عینون دانسته است .

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (ص . ) نک سلس .

فرهنگ عمید

۱. شیوا، فصیح.
۲. = سَلِس

مترادف ها

eloquent (صفت)
سخنگو، سخن آرا، سلیس، فصیح، سخنور، شیوا، خوش زبان

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

evident (صفت)
ظاهر، اشکار، پیدا، بدیهی، مشهود، سلیس، ساطع، مفهوم

smooth (صفت)
ساده، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، صیقلی، دلنواز، قسمت صاف هر چیز، بی تکان

glib (صفت)
لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار

fluent (صفت)
سلیس، روان

pellucid (صفت)
روشن، شفاف، سلیس، بلورین، حائل ماوراء

voluble (صفت)
پر حرف، سلیس، روان، چرب و نرم

فارسی به عربی

خصلة , سائل , سهل , طلیق , ناعم

پیشنهاد کاربران

سلیس: این واژه در فرهنگ های عربی نیست و از برساخته های ایرانیان از مصدر سَلُسَ و سَلِسَ به معنی رام و سر به راه بودن است. سلس له بحقه ( حقش را به آسانی به او رسانید ) ؛ السلس با تشدید سین نخست، یعنی روان شدن ادرار بی اختیار. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس )
...
[مشاهده متن کامل]

سلیس به معنی روان بودن نوشته ای در خواندن است؛ یعنی واژه های دشوار از نظر خواندن ( و نه درک ) ندارد. واژه هایی ندارد که خواننده نداند آنها را چگونه بخواند مانند درد کش که دُرد کش نیز خوانده می شود.
همتای پارسی این واژه: اویا uyā ( اوستایی ) .
فصیح: نوشته ای که فهمیدنش آسان است ( اگر چه واژه های دشوار از نظر خواندن در آن باشد )
بلیغ: گفتاری که برای همگان است ( نه گروه ویژه ای مانند شاعران، نویسندگان، استادان، دانشجویان و. . . ) و می تواند شنوندگان را هم از نظر زیبایی سخن و هم گیرایی با گزینش بهترین و موثرترین واژه ها و نیز آهنگ سخن و هم درک خرسند سازد.
سلیس: نوشته ای که خواندنش آسان باشد.
فصیح: نوشته ای که فهمیدنش آسان باشد اگر چه خواندنش سخت باشد.
بلیغ: سخنی که فهمیدنش برای همگان آسان باشد.

سلیس از ماده سلاسه به معنی روانی گرفته شده ، از این رو به عبارات روان و جالب نیز سلیس گفته می شود .
گویا - فصیح

بپرس