سلیج

لغت نامه دهخدا

سلیج. [ س َ ] ( ع ص ) طعام نیکو و خوشمزه که بگلو زود فروشود. ( ناظم الاطباء ).

سلیج. [ س ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان. دارای 650 تن سکنه است. آب آن از رودخانه بهمن شیر. محصول آنجا خرما و سبزیجات. شغل اهالی غرس نخل ، ماهیگیری ، کارگر شرکت نفت و حصیربافی. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه عیدان هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

سلیج. [ س ُ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان. دارای 550 تن سکنه است. آب آن از رود بهمن شیر و محصول آنجا خرما، سبزیجات. شغل اهالی زراعت ، ماهیگیری ، کارگری شرکت نفت و حصیربافی. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه عیدان هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

گویش مازنی

پیشنهاد کاربران

بپرس