سله

/salle/

مترادف سله: زنبیل، سبد

لغت نامه دهخدا

سله. [ س َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) زنبیلی که چیزها در آن گذارند و هر سبد را نیز گویند عموماً سبدی که مارگیران مار در آن کنند خصوصاً. ( برهان ). زنبیل و سبد و در متعارف سبد بزرگ پهن را گویند که میوه بسیار خصوصاً انگور در آن کنند و بر سر بردارند. ( فرهنگ رشیدی ). زنبیل ظرفی که بهندی آنرا پیاره گویند. ( غیاث ). سبد پهن بزرگ که از چوب شاخه های درخت بافند و سازند و در آن میوه کرده بکشند و گاه باشد که ماکیان را در آن محفوظدارند و بعضی مارگیران مارهای خود را درون سله کرده بهمراه بگردانند. ( آنندراج ). چیزی که از شاخه ها سازند و مر آن را طبقات بود. ( منتهی الارب ) :
دگر سله از زعفران بد هزار
ز دیبا و از جامه بیشمار.
فردوسی.
فرستاد و ایرانیان را بخواند
همه گرد آن سله اندرنشاند.
فردوسی.
کسی کز پیش او گیرد هزیمت
نترسد گر شود در سله با مار.
فرخی.
آبی چو یکی چوزگک از سله بجسته
چون چوزگکان بر تن او موی برسته.
منوچهری.
شمرده شد از نافه سیصدهزار
صد از سله زعفران شصت بار.
اسدی.
گر نگیرم قرار معذورم
که درین تنگ سله چون مارم.
مسعودسعد.
چون مار در سله خزید. ( سندبادنامه ).
متاعی که در سله خویش داشت
بیاورد و یک یک فرا پیش داشت.
نظامی.
پس بگوید تونیی صاحب ذهب
بیست سله چرک بردم تا بشب.
مولوی.
سله بر سر در درختستان نشان
پر شدی ناخواست از میوه فشان.
مولوی.
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سله برآرند مختلف الوان.
سعدی.

سله. [ س َل ْ ل َ ] ( ع اِمص ) دزدی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) خنور که طعام و جامه و بار در وی نهند. || زن دندان ریخته. || تگ اسپ. || بیماری سل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

سله. [ س ِل ْ ل َ / س َل ْ ل َ ] ( ع اِ ) وقت برکشیدن شمشیر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) گیاهی است علفی از تیره صلیبیان که چهارگونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند. زله. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

طبقه نازک لای بعدازبارندگی، مانع سبزشدن زمین، سبد، زنبیل، ظرفی که ازشاخه های نازک درخت ببافند
( اسم ) گیاهی است علفی از تیره صلبیان که ۴ گونه از آن تا کنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال افریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند زله .
وقت بر کشیدن شمشیر گیاهی است

فرهنگ معین

( ~ . ) [ معر. ] (اِ. ) گیاهی است علفی از تیرة صلیبیان که چهار گونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند، زله .
(سَ لَّ یا لُِ ) [ ع . سلة ] (اِ. ) سبد، زنبیل .

فرهنگ عمید

ظرفی که از شاخه های نازک درخت برای میوه یا چیز های دیگر ببافند، سبد، زنبیل.
طبقۀ نازکی از لای که پس از بارندگی یا آب دادن اراضی رسی روی زمین می بندند و سفت می شود و در زمین های زراعتی مانع سبز شدن گیاه می شود باید آن را با وسایل مخصوص بشکنند و کود حیوانی به زمین بدهند.

گویش مازنی

/salle/ چوب زیر آبکش – چوبی شبیه نردبان که آبکش را بر روی آن قرار داده و دیگ برنج را داخل آن ریزند

واژه نامه بختیاریکا

( سله + ) دشمن من سله؛ سله ور من گله
( سُله ) خمیر ترش
( سِلِه ) دارایی؛ اموال؛ وضع مالی
( سِلِه ) سبد

جدول کلمات

سبد

پیشنهاد کاربران

زنبیل
سبد
سله بر سر در درختستانشان
پر شدی ناخواست از میوه فشان
✏ �مولانا�
لای باری که بعد از سیل به قطر تا دوسانتی متر روی زمین در بندسار های دیمی زمین های مرغوب بسته میشود و بعد از خشک شدن آب بر اثر تابش خورشید و انبساط و انقباض خاک ترک های عمیق بر میدارد و برنگ گل پخته شده در کوره می آید و شخص کشاورز زمین را سله شکن می زند
در کرمانجی سَلّه به معنی زنبیل است
در گویش لری بویراحمدی
سَلَه به معنای سبد یا زنبیل هست
در گویش قمی سَله به معنای مکانی است که در آن پرندگانی چون کبوتر نگهداری می شود.
سله ( Sələ ) در ترکی به معنی سبد و زنبیل است
سه کنج جایی پنهان شدن و ماندن.
در سله بام و در گرفته
می زیست چو مار سر گرفته
نظامی لیلی و مجنون
سله: [اصـطلاح زراعـی]به لایه نفوذناپذیری که در روی خاکهای سنگین بعد از آبیاری یا بارندگی شدید تشکیل می شود سله گویند و از دلایل مهم ایجاد سله میتوان به آبیاری غرقابی، وجود رس زیاد در بافت خاک، کمبود مواد
...
[مشاهده متن کامل]
آلی در خاک و بارندگی شدید اشاره نمود. برای سله شکنی از ادواتی چون چیزل ( گاو آهن قلمی ) ، پنجه غازی، کولتیواتور و . . . استفاده می شود.

سِلِّه ( سِ ل لِ ) / selle/در گویش مردم استرآباد ( شهر گرگان کنونی ) سبدی گِرد، پهن و با عمق اندک، به قطر تقریبی 50 سانتیمتر بافته شده از شاخه های نازک درختان ( شموش باف ) به رنگ قهوه ای تیره که از آن
...
[مشاهده متن کامل]
به عنوان آبکش برای آبکشی برنج ( در میهمانی ها و هنگام پخت حجم زیادی از برنج ) استفاده میکردند؛ به این صورت که ابتدا یک نردبان چوبی یا دو شاخه الوارِ بلند را به موازات هم روی زمین قرار داده و سپس سِلِّه ها را روی نردبان یا دو چوب مذکور ( زیرسِلِّه ) قرار داده، سپس برنجی که در آب جوشیده را داخل سِلِّه ها میریزند تا آب حلیم ( ( او آش ) ) [ow - aash] آن خارج شود. لازم به ذکر است که برای مصارف خانگی از آبکش های مسی استفاده میشد که به آن چِلَوسَن [chelowsan] یا چِلَوسوزن [chelowsuzan] میگفتند. مزیت سِلِّه نسبت به چلوسوزن ( آبکش مسی ) این بود که پس از خالی کردن برنجِ داخل سِلِّه در داخل دیگ، وقتی آن را به لبه ی دیگ می کوبیدند تمام دانه های برنج باقمی مانده در آن به راحتی جدا شده و داخل دیگ میریخت، اما در آبکش های مسی این امکان وجود ندارد.

بپرس