سلطاندل

لغت نامه دهخدا

سلطاندل. [ س ُ دِ ] ( ص مرکب ) آنکه دل سلطان دارد. بادل. شجاع :
سلطاندل و خلیفه همم خوانمش از آنک
سلطان پدر نوشت و خلیفه برادرش.
خاقانی.
سلطاندلان بعرش براهیم بنده وار
از بهر آبدست سران قد خمیده اند.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس