در بیان چگونگی و چطوری سر رسیدن الهام حق بی چون چگونگه در پایان خاموشی طولانی مدت و مشغولیت پرسه زدن ها در باطن که ناگهان امر فرمود و به من گفت که به واصلان به حق از طریق نام و آنانیکه هنوز دو هزای هایشان نیافتاده و تماس تلفنی شان با عالم غیب و معنا حاصل نگردیده، بگویم که : دو نوع خدا وجود دارد که انسان بخصوص واصلین به حق تعالی از راه انتخاب نام و نامگذاری در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون نتوانسته اند فرق بین این دو نوع خدای زیر را از هم تمیز دهند: الف - خدای حقیقی، واقعی، اول و وسط و آخر، ظاهر و باطن همه چیز و همه کس که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و یا به بیانی دیگر محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست. این نوع خدا در حالت کلی و بیکرانی بطور جاودانه در نهایت کمال ایده آل بی نیازی و خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس می باشد و از لحاظ وجودی از طرف انسان به هیچگونه اثباتی هرگز نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت و دیگری خدای کلمه ای، لفظی، واژه ای، مقوله ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و قوای ادراکی فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی و کوشش های انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از این به بعد بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، الهیاتی یا الاهیاتی، فلسفی ، عرفانی و آتئیستی و منجمله خدای واصلین یا وصل شدگان و یا خدای آویزان شدگان به نام و نشان و اثر نامید. در ادامه ی این القا و الهام بی چون و چگونه در کنج دلم که در بستر ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان وی مانند دل گنجشک از ترس در حال تپیدن بود، امر کرد و فرمود که به سالکان طریقت که در آفاق و نفس بسوی حق تعالی در سیر و سلوکند و آنهم نه به قصد معرفت و شناخت خود و وی در این راه بلکه اول فنا شدن و سپس بقا یافتن مجدد در هستی و وجود بیکران و بینهایت وی ، بگویم که خدای حقیقی و واقعی که همین است که هست، در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود، عرب، عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیانت، ناجی، منجی، شفابخش، نبی، پسر، رسول، ولی، والی، خلیفه، جانشین، نایب الرئیس و هیچ عنوان دیگری برای تربیت و هدایت بشر بسوی معنویت های حقیقی و نور و روشنائی انتخاب، اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. در حین اینکه گوش دلم به روی این الهام بی چون و چگونه بطور تام یا کامل باز بود و حواسم بسوی درون متوجه این آوای نی ملکوتی و به طنین و پژواک صدای آن در ضمیرم متمرکز و خیره گردیده بودند، احساسم این بود که فرشته گابریئل راهش را گم کرده و بجای ماریا مادر ایسا یا مریم باک راه به سراغ من آمده بوده باشد که پیام باروری به یاری روح مقدس و فرزند دار شدن را به گوش من برساند که الهام بی چون و چگونه ادامه یافت و امر کرد و فرمود که در این بارگاه یا درگاه و یا پیشگاه والا و اعلا و بیکران که هیچ موجودی در خارج یا بیرون از آن نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد، به پیروان سه دین ابراهیمی به ویژه در سطوح پیشوائی و مرجعیت تقلید بگویم که وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان در عمل با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش پس از مرگ بطور جاودانه در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. در ادامه این الهام و القای بی چون و چگونه و چطور و چرا، یک لحظه ی کوتاه احساسم این بود که بجای کلمه ی فارسی بگو واژه عربی قُل در گوش دلم طنین افکنده شد و یاد صدای پر و بال جبرئیل شهاب الدین سهروردی افتادم و بخودم گفتم که نباید در سر و دلم شک و تردید راه دهم که آخرین آیه ی وحی به گوش سر و دل مبارک محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ و نجوا و زمزمه گردیده و این الهام و القا بی چون و چگونه سخنی دیگر و از نوع دیگریست و شاید بطور مستقیم و بدون واسطه ی گابریئل به زبان آرامی مریم پاکراه و جبرئیل بلسان عربی پیامبر اسلام و هاتف غیبی حافظ با من از درون بسوی بیرون سخن میگوید و به یاد باور مسیحیان افتادم که براساس آن، کالبد افراد انسانی تمپل های روح القدوس اند و آنهم نه کالبد همه آنان بلکه فقط کالبد پیروان ایسا مسیح، طوریکه کالبد های بقیه ی افراد انسانی و نباتی و حیوانی و منجمله کالبد های غیر زنده تمپل سلطان جهنم باشند تحت نام های زتان، ابلیس، اهریمن و شیطان. و لذا ترس بیشتری بر وجودم غالب گردید و به یاد قهقهه ی کبک خرامان دیوان افتادم که مبادا غافل از سرپنجه آهنین عنقیا یا عقاب و شاهین ها و باز های قضا و قدر گردیده بوده باشم. ناگهان در آن شب تاریک نوری ایجاد شد و صدای یک فرشته از درون آن روشنائی به گوش سرم رسید و به من گفت : نترس!!! بلکه از طرف و به سفارش آفریدگار کائنات به آنان بگو که عالی جناب از این راه و به این روش به مخلوق انسانی امر نموده و فرموده که : تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمو قوای ادراکی فهم و عقل انسانی و کُند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و تصورات و در عوض تقویت کننده ابهامات و اوهامات و خرافات از قبیل؛ ستایش و پرستش، نیایش و مناجات، دعا و عبادات، طاعات و بندگی ، تسبیح و ذکر، احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها، زیارات امکان به اصلاح شریفه و مقدسه، قدم گاه ها و پاگود ها و سرانجام تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف آن عالی مرتبه و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نگردیده و در پیش پا و روی انسان بطور عام و انسان آئینی و دینی و مذهبی و ایدئولوژیکی بطور خاص قرار داده نشده بلکه جملگی بدون استثناء میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده اند و ادامه داد و گفت به آنان گوش زد نما و بگو که آئین یکتاپرستی هم از طرف آقا یا سرور دنیا یا یهوه به زبان موسا و از طرف پدر یا آبّای آسمانی به زبان ایسا نور این دنیا و از طرف نور سماوات و الارض یا الله به زبان محمّد رسول و فرستاده وی، و از آسمان نازل نشده و بر هستی و وجود انسان تحمیل نگردیده بلکه بر خاسته از دل و زمینه های دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و لذا هیچ تهفه ی بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از فرزند راستین و غیور و جسور، وارث برحق، ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی ست.
... [مشاهده متن کامل]
در پایان در بیان اینکه : انسان هیچگاه نتوانسته و نمی تواند و نخواهد توانست که به کمک کلیه ی معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی، معارف حاصل از جر و بحث های کلامی متکلمین دینی، معارف حاصل از استدلالات فهمانی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و جمع این معارف بر رویهم به معرفت یا شناخت حقیقی خود و خدای نوع اول نائل گردد بلکه فقط از طریق شناخت ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی از راه شناخت محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا این جهان به روش علمی.