سلامت

/salAmat/

مترادف سلامت: بهداشت، صحت ، راحت، امنیت ، بهبود، تندرستی، شفا، عافیت، تندرست، سالم ، بی گزند، مصون، رستگاری، فلاح، آرامش، صلح، رهایی یافتن، نجات یافتن، سالم ماندن، بی گزندماندن

متضاد سلامت: بیماری، ناامنی، ناخوش

برابر پارسی: تندرست، بهبودی، شاداب، تندرستی

معنی انگلیسی:
health, safety, healthy, (good) health, security, [adj.] healthy, limpidity, well-being

فرهنگ اسم ها

اسم: سلامت (دختر) (فارسی) (تلفظ: salāmat) (فارسی: سَلامت) (انگلیسی: salamat)
معنی: تندرستی، صحت، ( عربی )، سالم، ( در حالت قیدی ) بطور سالم، در حال صحت، ( در قدیم ) امنیت و آرامش، رستگاری
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

سلامت. [ س َ م َ ] ( ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن. بی عیب شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار.
جامی.
|| عافیت. تندرستی. ( فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادام اﷲ سلامته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213 ). دیگر روز آن لشکر و خزائن و غلامان و سرائر برداشت و لطایف الحیل بکار آورد تا بسلامت بخوارزم بازبرد.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ). او گفت : چون این لشکر بزرگ باز رسند بسلامت من خواستم که بدرگاه عالی آیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359 ).
یارب هزار سال ملک را بقادهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار.
منوچهری.
و بسیار مالهای دیگر بذل کرد تا مردم سلامت یافتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ). کیست که... صحبت سلطان اختیار کند و بسلامت بجهد. ( کلیله و دمنه ).
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوی.
خاقانی.
هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش بسلامت بخانه بازآورد.
خاقانی.
گو در ایام سلامت بجوانمردی کوش.
سعدی.
به روزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.
سعدی ( گلستان چ یوسفی ص 93 ).
به دریا در منافع بیشمار است
اگر خواهی سلامت برکنار است.
سعدی.
دل و دینم شد و دلبر بسلامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست.
سعدی.
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سرنگهدار.
جامی.
|| امنیت. ( فرهنگ فارسی معین ) : اگر در ضمان بسلامت بدرگاه عالی رسید مشاهده حال بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327 ).
مکان نعیم است و جای سلامت
چنین گفت یزدان فروخوان ز فرمان.
ناصرخسرو.
|| نجات. رستگاری. || آرامش. صلح. ( فرهنگ فارسی معین ). || خلوص. صداقت : از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ).
جستم میان خلق سلامت نیافتم
ور بوی بردمی بکران چون نشستمی.
خاقانی ( دیوان ص 856 ).
وز آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند. ( گلستان سعدی ). || سلامت در علم عروض بقاء جزاست بر حالت اصلیه. ( تعریفات جرجانی ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || خوشی. شادی : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پاکی ورهایی ازعیب و آفت، بی عیبی، تندرستی
۱ - ( مصدر ) بی گزند شدن بی عیب شدن ۲ - رهایی یافتن نجات یافتن . ۳ - ( اسم ) امنیت . ۴ - عافیت تندرستی ۵ - نجات رستگاری . ۶ - خلاص از بیماری شفا . ۷ - آرامش صلح . ۸ - ( صفت ) سالم تندرست : پدرم سلامت است . یا سلامت نفس . نیک نفسی خیر اندیشی . یا بسلامت . به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو . یا به سلامت بودن . سالم بودن . یا بسلامت ماندن . در امان بودن مصون ماندن . یا سرت بسلامت . بتو تسلیت میگویم .

فرهنگ معین

(سَ مَ ) [ ع . سلامة ] ۱ - (مص ل . ) بی - عیب شدن . ۲ - رهایی یافتن . ۳ - (اِمص . ) امنیت . ۴ - تندرستی . ۵ - نجات ، رستگاری . ۶ - خالص از بیماری ، شفا.

فرهنگ عمید

۱. تندرستی. &delta، در فارسی یای مصدری اضافه می کنند و سلامتی می گویند که فصیح نیست.
۲. [قدیمی] پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیبی.
۳. [قدیمی] بی گزند شدن، از عیب و آفت رهایی یافتن.
۴. [مقابلِ ملامت] (تصوف ) حفظ و رعایت رسوم.

فرهنگستان زبان و ادب

{health} [علوم سلامت] برخورداری از آسایش کامل جسمی و روانی و اجتماعی و نه صرفاً فقدان بیماری و ناراحتی

واژه نامه بختیاریکا

دم دزه؛ به مجاز

مترادف ها

peace (اسم)
سازش، ارامش، اشتی، سلامت، سلامتی، صلح، صلح و صفا

security (اسم)
اطمینان، ضامن، تضمین، ضمانت، وثیقه، ضمانت نامه، گرو، سلامت، سلامتی، امان، اسایش خاطر، امنیت، ایمنی، تامین

health (اسم)
بهبودی، مزاج، حال، سلامت، سلامتی، تندرستی

safety (اسم)
سلامت، امنیت، ایمنی، بی خطری، محفوظیت

safe and sound (صفت)
سالم، سلامت

healthsome (صفت)
سلامت

healthy (صفت)
سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت

wholesome (صفت)
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر

healthful (صفت)
تندرست، سالم، سلامت

فارسی به عربی

سلامة , صحة

پیشنهاد کاربران

به نگرِ من درستی تنها می تواند آرش واژه بیگانه سلامت باشد و نه تندرستی چون سلامت تنها درباره آدمی بکار نمی رود و می تواند درباره هر پدیده ای از آن بهره گرفت - سلامت = درستی
میتوان واژه درودی و درودگی را به جای سلامت به کار برد چون درود به معنای سالم بودن است و واژه سلامت هم همریشه واژه سلام است
سلامت ( انگلیسی: Health ) فیلمی به کارگردانی رابرت آلتمن است که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد.
• کارول برنت
• گلندا جکسون
• جیمز گارنر
• لورن باکال
• پال دولی
• الفری وودارد
• دونالد موفات
• هنری گیبسون
• دیک کَـویت
سلامت
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/سلامت_(فیلم)
واژه سلامت
معادل ابجد 531
تعداد حروف 5
تلفظ salāmat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: سلامة]
مختصات ( سَ مَ ) [ ع . سلامة ]
آواشناسی salAmat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه آریایی “سل” به معنی خوشی و نشاط را که در واژه سلام ( سل لام ) نیز بکار رفته است با پسوند واژه *مت که یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای پسوند می نشیند و به معنای همراهی و همنشینی است واژه سلامت را ساخته است
تعادل بین مزاج
واژه سلامت و همخانواده های آن ایرانی و هند و اروپایی اند :
Salus populi suprema lex esto
این جمله از سیسرون سخنور روم باستان است salus به معنی سلامت است که آشکارا sal را می توان در آن دید .
این واژه عربی است و معادل فارسیش تندرستی هست.
در ترکی ساغلام یا ساغلیم
در کرمانجی هم تندرست هست
سالم:
بهداشت، صحت، راحت، امنیت، بهبود، تندرستی، شفا، عافیت، تندرست، سالم، بی گزند، مصون، رستگار، فلاح، آرامش، صلح، رهایی، نجات، بهبودی، شاداب
رهایی یافتن، بی عیب شدن
سُر و مُر و گُنده ( بجای در کمال صحت و سلامت )
. . . پس از گذشت ۸۰ سال از نابودی شیرهای ایرانی در کشور، جفت نر این گونه ی جانوری ارزشمند از باغ جانوران شهر �بریستول� انگلیس به گمرک فرودگاه امام درآمد و پس از کم و بیش، پنج ساعت تشریفات گمرکی، سُر و مُر و گُنده ( بجای �در کمال صحت و سلامت� ) به باغ جانوران زیستگاه تازه اش جابجا شد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/05/blog - post_92. html

تندرستی
برابر با واژه حال یا هال از شاخه زبان های هندواروپایی که در انگلیسی و سوئدی و نروژی فنلاندی health یا هلس گفته میشود تندرستی و چگونگی تن.
Health
good
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: آفتگى Aftegi ( پهلوى: آفْتَکیهْ : سلامت ، صحت ، درستى ) ، آفتارى Aftari ( پهلوى: آفتاریهْ : سلامت ، صحت ) ، آناهوکى Anahoki ( پهلوى اَناهوکیهْ : سلامتى ، صحت ، بى عیبى ، درستى ) ، باجینه Bajineh ( پهلوى: سلامت،
...
[مشاهده متن کامل]

صحت ) ، بشازیوُش Bashazivosh ( پهلوى: بَشازیویشْنْ : سلامتى ، صحت ) ، تندرستى Tandorosti ( پهلوى: تن اِدْروستیهْ ) ، درست رَوِشنى Dorostraveshni ( پهلوى: دْروست رَوِشنیهْ : بهداشت سلامتى ) ، درست ویرى Dorostviri ( پهلوى: دُروست ویریهْ: سلامت روانى، حافظه سالم )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس