سلاحی

لغت نامه دهخدا

سلاحی. [ س ِ ] ( ص نسبی ) سلاحدار. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). سپاهی. ( غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته. سپاهی. ( ناظم الاطباء ) :
بارگهت راست بهنگام بار
مهر سلاحی و فلک پرده دار.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
بود نه چندانکه توان برشمرد
رخت سلاحی به سلح خانه برد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سلاحدار . سپاهی . ساز جنگی بر خود بر گرفته .

پیشنهاد کاربران

بپرس