سل کردن

لغت نامه دهخدا

سل کردن. [ س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روان کردن. ( آنندراج ) ( غیاث ) : شریانها که بگشایند و ببرند و سل کنند و داغ برنهند دوازده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

روان کردن .

فرهنگستان زبان و ادب

{solation} [شیمی] پراکنده کردن ذرات کلوئیدی در بستری از گاز یا مایع یا جامد

پیشنهاد کاربران

در زبان بختیاری هَمچَم با {سِیل کردن/seyl kardan} به چَم نگاه کردن است.

بپرس