زین نکته های بکرند آبستنان حسرت
مشتی سقیم خاطر جوقی سقیم ابتر.
خاقانی.
در ره عمر شتابان روز و شب ای برادر گر درستی یا سقیم.
مولوی.
چون مزاج آدمی گلخوار شدزرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد.
مولوی.
گفتندش که چرا در این بحث سخن نگویی گفت حکیم دارو ندهد جز سقیم را. ( سعدی ).در قتل ما ز نرگس خود مصلحت مکن
کاندیشه صحیح نباشد سقیم را.
صائب.
|| در اصطلاح محدثان ، خلاف صحیح است و عمل راوی برخلاف مدلول روایت است و دلالت بر نادرستی کند. || بمجاز به معنی چیز ناقص. ( غیاث ) ( آنندراج ) : صد سخن گوید پیوسته چو زنجیر بهم
که برون ناید از آن صدسخن سست و سقیم.
فرخی.
با سخن گفتن تو هر سخنی با خلل است با ستوده خرد تو خرد خلق سقیم.
فرخی.
|| نادرست. مقابل صحیح : گفت از این باب هرچه گفتی تو
من ندانسته ام صحیح و سقیم.
ناصرخسرو.
چکنم چاره چون نمی سازدچیره عزم صحیح و بخت سقیم.
مسعودسعد.
از آنکه مهتر و مخدوم من نکوداندبنظم و نثرحدیث صحیح را ز سقیم.
سوزنی.
چشم جادوی توخود عین سواد سحر است لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده ست.
حافظ.
چه در حساب بود آنکسی که نشناسدصحیح را ز سقیم و صحاح را ز کسور.
بدر جاجرمی.