سقوط جمهوری روم یا بحران جمهوری روم به دوره ای از بی ثباتی سیاسی و ناآرامی و آشفتگی اجتماعی بین سالهای ۱۳۴ تا ۴۴ پ. م اشاره می کند که منجر به فروپاشی جمهوری روم و بوجودآمدن امپراتوری روم می گردد. [ ۱] سقوط جمهوری روم را نباید با سقوط امپراتوری روم اشتباه گرفت. تاریخ دقیق این بحران مشخص نیست، از آنجا که روم برای دهه ها میان وضعیتی بحرانی و آرام در نوسان بود. از این رو علل و ویژگی های این بحران از جمله اشکال بردگی، راهزنی و یاغیگری، جنگ های داخلی و خارجی، اصلاحات ارضی، نوآوری در شدت شکنجه ها، [ ۲] گسترش شهروندان روم و حتی ترکیب متغیر ارتش روم، در این مدت به کلی دگرگون شد. [ ۳] پژوهشگران نوین در ماهیت خود بحران نیز اختلاف نظر دارند، چنانچه به طور سنتی گسترش شهروندی ( با همه قوانین مربوط به آن، امتیازات و وظایف ) توسط سالوست و گیبون و دیگر شاگردانشان از عوامل منفی مطرح شده است بدان علت که به اختلافات داخلی و نزاع با متحدین ایتالیایی روم و بلوا و شورش بردگان انجامید. با این حال دیگر پژوهشگران چنین استدلال کرده اند که در جمهوری به معنای چیزی از اساس مردمی، نمی توان فقرا و محرومان را برای تلاش به احقاق خواسته های بر حق خود و نارضایتی قانونی شان، مقصر دانست. [ ۴]
پس از دوران پادشاهی روم در سال ۵۰۹ پ. م تغییری اساسی در تاریخ غرب پدید آمد و حکومت پادشاهی آن به حکومت جمهوری تبدیل شد. بر مبنای آنچه در متون ادبی نوشته شده ماجرا از این قرار بود که در زمان سوپریوس پسر شاه به نام سکتوس به دختر یکی از اشراف به نام لوکرتیا تجاوز کرده و در نتیجه لوکرتیا خودکشی می کند. لوکیوس یونیوس بروتوس به همراه کولاتینوس ( همسر لوکرتیا ) به پایتخت رفت و داستان را برای سنا شرح داد و آنان را برانگیخت تا حکومت پادشاهی را سرنگون کنند. پس از آن حکومتی جمهوری در روم تأسیس می شود و همسر لوکرتیا به همراه بروتوس توسط مجلس سنا به عنوان دو کنسول، با قدرت های برابر با یکدیگر، برای یک سال حکومت تعیین شدند. آنان سوگند یاد می کنند که تا زنده اند حکومت پادشاهی تشکیل ندهند. مسلماً خودکشی لوکرتا تنها دلیل به وجود آمدن جمهوری نبوده و تاریخ نویسان و تحلیلگران به دلایل دیگری نیز اشاره می کنند. [ ۵]
تاریخ نویس باستان تیتوس لیویوس بر آن بود که رومولوس ( بنیانگذار شهر روم ) یکصد تن از خانواده های قبیله خود را برگزیده بود تا او را در پی افکندن رم یاری کنند و شورا یا سنای وی را تشکیل دهند اینان را بعدها پاترس ( پدران ) نامیدند. نظریه جدید پاتریسی ها را کشورگشایانی بیگانه، شاید سابینی، برمی شمرد که بر لاتیوم هجوم آوردند و از آن پس بر پلبها یا پلبینها یا توده مردم ( به عنوان طبقه پست تر ) حکومت راندند. پاترسینها از خانواده هایی فراهم می آمدند که در پرتو فرادستی اقتصادی یا نظامی بهترین زمینها را به چنگ آورده و برتری کشاورزی خود را به سروری سیاسی مبدل کرده بودند. از این طایفه های پیروز تا پنج قرن سرداران و کنسولان رومی برمی خاستند و برای روم قانون می نهادند. سومین گروه اکوایتسها ( شهسواران ) بودند نزدیک ترین کسان به پاتریسین ها در ثروت، اما بسی فرودست تر از ایشان در نیروی سیاسی برخی چندان ثروت داشتند که توانستند به سنا راه یابند. [ ۶] زیر دست تر ازهمه برده ها بودند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفپس از دوران پادشاهی روم در سال ۵۰۹ پ. م تغییری اساسی در تاریخ غرب پدید آمد و حکومت پادشاهی آن به حکومت جمهوری تبدیل شد. بر مبنای آنچه در متون ادبی نوشته شده ماجرا از این قرار بود که در زمان سوپریوس پسر شاه به نام سکتوس به دختر یکی از اشراف به نام لوکرتیا تجاوز کرده و در نتیجه لوکرتیا خودکشی می کند. لوکیوس یونیوس بروتوس به همراه کولاتینوس ( همسر لوکرتیا ) به پایتخت رفت و داستان را برای سنا شرح داد و آنان را برانگیخت تا حکومت پادشاهی را سرنگون کنند. پس از آن حکومتی جمهوری در روم تأسیس می شود و همسر لوکرتیا به همراه بروتوس توسط مجلس سنا به عنوان دو کنسول، با قدرت های برابر با یکدیگر، برای یک سال حکومت تعیین شدند. آنان سوگند یاد می کنند که تا زنده اند حکومت پادشاهی تشکیل ندهند. مسلماً خودکشی لوکرتا تنها دلیل به وجود آمدن جمهوری نبوده و تاریخ نویسان و تحلیلگران به دلایل دیگری نیز اشاره می کنند. [ ۵]
تاریخ نویس باستان تیتوس لیویوس بر آن بود که رومولوس ( بنیانگذار شهر روم ) یکصد تن از خانواده های قبیله خود را برگزیده بود تا او را در پی افکندن رم یاری کنند و شورا یا سنای وی را تشکیل دهند اینان را بعدها پاترس ( پدران ) نامیدند. نظریه جدید پاتریسی ها را کشورگشایانی بیگانه، شاید سابینی، برمی شمرد که بر لاتیوم هجوم آوردند و از آن پس بر پلبها یا پلبینها یا توده مردم ( به عنوان طبقه پست تر ) حکومت راندند. پاترسینها از خانواده هایی فراهم می آمدند که در پرتو فرادستی اقتصادی یا نظامی بهترین زمینها را به چنگ آورده و برتری کشاورزی خود را به سروری سیاسی مبدل کرده بودند. از این طایفه های پیروز تا پنج قرن سرداران و کنسولان رومی برمی خاستند و برای روم قانون می نهادند. سومین گروه اکوایتسها ( شهسواران ) بودند نزدیک ترین کسان به پاتریسین ها در ثروت، اما بسی فرودست تر از ایشان در نیروی سیاسی برخی چندان ثروت داشتند که توانستند به سنا راه یابند. [ ۶] زیر دست تر ازهمه برده ها بودند.
wiki: سقوط جمهوری روم