سقلاب

لغت نامه دهخدا

سقلاب. [ س َ ] ( معرب ، اِ ) سگ آبی که سیاه رنگ باشد. ( برهان ).

سقلاب. [ س َ ] ( اِخ ) ولایتی است از ترکستان به منتهای بلاد شمالی قریب روم مردم آنجا سرخ رنگ باشند و با ضم خطاست. ( آنندراج ) ( غیاث ). ولایتی است از روم و به این معنی بجای حرف اول صاد بی نقطه هم بنظر آمده است. ( برهان ) :
ز توران زمین تا بسقلاب و روم
ندیدند یک مرز آباد بوم.
فردوسی.
ز بازارگانان و ترکان چین
ز سقلاب و هر کشوری همچنین.
فردوسی.
ز چین و ماچین تا روس و تا در سقلاب
همه ولایت خان است و زیر طاعت خان.
فرخی.
با بیست ویک و شاق ز سقلاب ترک وار
بر راه وی کمین بمفاجا برافکند.
خاقانی.
به شام یا به خراسان به مصر یا توران
به روم یاحبشستان به هند یا سقلاب.
خاقانی.
در آن تافتن دیده بیخواب کرد
گذر بر بیابان سقلاب کرد.
نظامی.
چو گل بودم ملک بانوی سقلاب
کنون دژ بانوی شیشه ام چو گلاب.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 314 ).
رجوع به صقلاب و اسلاوشود.

سقلاب. [ س َ ] ( اِخ ) نام پسر دوم یافث بن نوح ( ع ) بوده که بعد از چین متولد شده ، پس از او کماری که پسر سوم بود، پس از او روس پسر چهارم ، پس از او غز که پسر پنجم بود و خزر پسر ششم خلخ پسر هفتم و ترک پسر هشتم وبارج و سنج گفته اند دوازده پسر داشته و هریک به طرفی از اطراف رفته به نام خود جای ساختند و بتدریج اولاد ایشان زیاد شدند و تفصیل حالات هریک در کتب تواریخ مضبوط است. این لغت نیز ترکی است. ( آنندراج ) : یزدجرد گفت این چندین خلق که اندر جهانند از ترک و دیلم و سقلاب و هند و سند. ( ترجمه تاریخ بلعمی ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اختصاصا ) اسلاو ۲ - شعب اسلاو که بین بلغار و قسطنطیه سکونت دارند ( مردم چکسلواکی و یوگسلاوی ) ( رک .مراصدالاطلاع : صقلب ) . ۳ - کشور اقوام مزبور : (( و گر پارسی باشدش زاد و بوم ) ) بصنعاش مفرست و سقلاب و روم . ) ) ( بوستان . قر. ۱۶ )
هر فرد از قوم سقلاب
نام پسر دوم یافث بن نوح ( ع ) بوده که بعد از چین متولد شده .

فرهنگ معین

(سَ ) [ معر. ] (اِ. ) = سگ لاب ،. سگ لاو: سگ آبی .

فرهنگ عمید

= بیدستر

پیشنهاد کاربران

وگــــــر پارســــــــی بـاشـــدش زاد بـــــــــوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
سعدی ( بوستان )
سقلاب: یا صقلاب، سرزمین صقالبه یا سقالبه و اسلاوها
دکتر شفیعی کدکنی در مورد این واژه می نویسد: ( ( سقلاب نامی است که در کتب جغرافی نویسان اسلامی بر اقوام اسلاو اطلاق شده است. چون بردگانی از میان ایشان به ممالک اسلامی می آورده اند و این بردگان سپیده پوست و زیبا روی بوده اند، جنبه ی زیبائی آنها مفهوم اسطوره ای به خود گرفته، بعضی جغرافیا نویسان اسلامی به زیبایی آنان اشارت دارند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

تر مزاجی، مگرد در سقلاب!
خشک مغزی، مپوی در تاتار!
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۱. )

بپرس