سقع

لغت نامه دهخدا

سقع. [ س َ ] ( ع مص ) بانگ کردن خروس. ( اقرب الموارد ) ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || رفتن ، منه لاادری این سقع الشی ٔ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال ما ادری این سقع بقع؛ ندانم که کجا شد. ( مهذب الاسماء ).

سقع. [ س ُ ] ( ع اِ ) ناحیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لغتی است در صقع. ( اقرب الموارد ). || نواحی چاه و گوشه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به صقع شود.

پیشنهاد کاربران