لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سِقَط کردن: کشتن حیواناتی مانند سگ، الاغ، گربه و موش.
در زبان لری برای اشاره به مرگ حیوانات گفته می شود.
سِقطیدن.
آفگانه ) آفگانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص ، اِ ) اَفگانه. فگانه. آبگانه. جنین سقطشده.
- آفگانه کردن ؛ بچه افکندن :
شکم حادثات ِ آبستن
از نهیب تو آفگانه کند.
مسعودسعد
آفگانه ) آفگانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص ، اِ ) اَفگانه. فگانه. آبگانه. جنین سقطشده.
- آفگانه کردن ؛ بچه افکندن :
شکم حادثات ِ آبستن
از نهیب تو آفگانه کند.
مسعودسعد
سقط کردن