سقرلات

لغت نامه دهخدا

سقرلات. [ س َ ق ِ ] ( معرب ، اِ ) جامه ای باشد پشمین که در ملک فرهنگ میبافند و در ملک روم هم بافته میشود و با طای حطی هم آمده است. ( برهان ). پشمینه معروف است. سِقِلات جامه صوف اغلب این لفظ ترکی باشد. ( غیاث ). سقلاطون. ( فرهنگ فارسی معین ) : و گویند چهارصد یوز داشت مجموع با قلاده زر و جل سقرلات. ( دولتشاه سمرقندی ).

فرهنگ فارسی

سقرلاط، سقلاطون
( اسم ) ۱ - نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته . ۲ - پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود .

فرهنگ عمید

= سقلاطون

پیشنهاد کاربران

بپرس