سفین

لغت نامه دهخدا

سفین. [ س َ ] ( ع اِ ) کشتی. سفن ، سفاین. ( مهذب الاسماء ). کشتی. ( دهار ). || ( ص ) تراشیده و صیقل کرده :
هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ
هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شکافنده چوب شکاف ( تیر ) .
کشتی یا تراشیده و صیقل کرده

فرهنگ معین

(سَ فِ ) [ ع . ] (ص . ) شکافنده .

پیشنهاد کاربران

بپرس