سفیدگری

لغت نامه دهخدا

سفیدگری. [ س َ / س ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) شغل سفیدگر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شغل سفید گر

فرهنگستان زبان و ادب

{bleaching} [شیمی] فرایندی برای زدودن ناخالصی های طبیعی و مصنوعی از پارچه که در نتیجۀ آن منسوجات تکمیل شده کاملاً سفید می شوند یا منسوج برای رنگرزی آماده می شود

دانشنامه آزاد فارسی

از مشاغل سنّتی، عملِ جِرم زدایی از ظروفِ مسیِ قرمزشده و سپس افزودنِ لایه ای قلع به سطوح ظروف. در سفیدگری ابتدا، شاگرد سفیدگر یک دو مُشت ماسه در ظرف می کرد و با پا به داخل ظرف می رفت و درحالی که دست ها را به ستون یا دیواری می گرفت، به رقص، پا بر ماسه و سطحِ ظرف می مالید و این کار را چندان ادامه می داد که زنگ و کثافات کاملاً از ظرف زدوده شود. در مرحلۀ بعد، استادِ سفیدگر ظرفِ ساییده شده را بر آتش کوره می نهاد و پس از داغ شدن، بر آن مقداری قلع می ریخت و آن را با پنبۀ آمیخته به نِشادُر/نوشادُر بر سطح ظرف می مالید. ابزار کار سفیدگری عبارت بود از کوره ای زمینی، دمی (اسبابی از جنس چرم لایه لایه که با آن بر آتش می دمیدند)، انبر کوچک و بزرگ، سندانی عمودی شکل، چکش هایی برای گرفتنِ ناهمواری های ظروف، قلع، سرب، نِشادر، هاویه و اسباب لحیم. سفیدگران به دو شیوۀ دوره گردی و یک جانشینی (در مغازه یا دکّان) کار می کردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس