سفید کردن


مترادف سفید کردن: گچ اندود کردن، سفیدکاری کردن، به رنگ سفیددرآوردن، زدودن چرک، زنگ، سیاهی پاک کردن، سفیدگری کردن

معنی انگلیسی:
blanch, bleach, tin, whiten, to whiten, to plaster with gatch, to in (as copper vessels)

لغت نامه دهخدا

سفید کردن. [ س َ / س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بگچ اندودن اطاق را. || بقلعی اندودن دیگ را. || برنگ سفید درآوردن :
بموسی کهن عمر کوته امید
سرش کرد چون دست موسی سفید.
سعدی.
ای سیم تن سیاه گیسو
از فکر سرم سفید کردی.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چیزی را به رنگ سفید در آوردن . ۲ - زایل کردن چرک و جرم چیزی .
بگچ اندودن اطاق را یا بقلعی اندودن دیگ را یا برنگ سفید در آوردن .

دانشنامه عمومی

سفید کردن (آشپزی). سفید کردن، یا نیم پز کردن نوعی فرایند پخت وپز است که در آن مادهٔ غذایی که معمولاً یک سبزی یا میوه است در داخل آب جوش غوطه ور می شود و بعد از یک فاصلهٔ زمانی مشخص و کوتاه خارج می شود و در نهایت در داخل آب یخ یا در زیر آب سرد در حال جریان قرار داده می شود ( شوک داده می شود ) تا فرایند پخت متوقف شود.
همیشه هدف از این کار سفید کردن، در پخت وپز نیست. مواد غذایی به این خاطر سفید می شوند تا نرم شوند، یا تا حدی یا کاملاً پخته شوند یا اینکه مزهٔ قوی آن ها برداشته شود ( برای نمونه در مورد گوشت خوک، کلم یا پیازها ) . همچنین، زمانیکه پسته یا بادام سفید می شود، پوستهٔ آجیل نرم می شود و به راحتی قابل برداشت است.
عکس سفید کردن (آشپزی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

whiten (فعل)
سفید شدن، سفید کردن

bleach (فعل)
سفید شدن، سفید کردن

whitewash (فعل)
سفید کردن، ماست مالی کردن، سفید کاری کردن

blanch (فعل)
سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفید پوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن

فارسی به عربی

ابیض , علبة
مادة قاصرة

پیشنهاد کاربران

سفید کردن:[ اصطلاح زنبور داری]وقتی یا بدلیل شربت ما یا شهد در طبیعت ذخیره در کندو زیاد شود. زنبور ها شروع به ترشح موم می کنند که به آن سفید کردن می گویند.

بپرس