سفیان
لغت نامه دهخدا
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ )( متوفی 49 هَ.ق. ) ابن عوف از مردان لشکر معاویة و بخاطر جنگهائی که کرد شهرت یافت سپس به روم شد و نزدیک قسطنطنیه به قتل رسید. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 375 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) ابن عُیَنْیةبن میمون هلالی کوفی. از محدثان بزرگ بود و مردی بزرگوار و کثیرالعلم بود. درکوفه متولد شد و در مکه درگذشت. او راست : الجامع درحدیث و کتابی در تفسیر. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 375 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) ابن وهب خولانی ملقب به ابوالیمن. صحابی است و در حجةالوداع با پیغمبر همراه بود و در 82 هَ.ق. در افریقیه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 159 ).
سفیان. [ س ُف ْ ] ( اِخ ) اندلسی. طبیب و گیاه شناسی است از مردم اسپانیا و ابن البیطار در ذیل کلمه تفاح از وی روایت آرد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
اندلسی طبیب و گیاه شناسی است
دانشنامه عمومی
سفیان (استان باتنه). سفیان ( به عربی: سفیان ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان باتنه واقع شده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: سفیان (استان باتنه)
پیشنهاد کاربران
بلداجی شهری است در استان چهارمحال وبختیاری ومرکز بخش بلداجی هم می باشد
در نزدیکی این شهر تپه ویرانه ای به نام صفی آباد وجود دارد وفامیل بزرگی بنام صفیان در بلداجی زندگی میکنند
گفته میشود صفیان ها منتسب به صفی آباد هستند
پس صفیان =ساکنین قریه صفی آباد از توابع بلداجی؛
در نزدیکی این شهر تپه ویرانه ای به نام صفی آباد وجود دارد وفامیل بزرگی بنام صفیان در بلداجی زندگی میکنند
گفته میشود صفیان ها منتسب به صفی آباد هستند
پس صفیان =ساکنین قریه صفی آباد از توابع بلداجی؛