سفر کردن


مترادف سفر کردن: مسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن

متضاد سفر کردن: مقیم شدن

برابر پارسی: راهی شدن، رهسپارشدن

معنی انگلیسی:
cruise, journey, travel, voyage, per egrination, peregrinate, roll, to travel, to go on a journey

لغت نامه دهخدا

سفر کردن. [ س َ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از مقر خود بمحل دیگر رفتن. مسافرت کردن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
نوروز ازاین وطن سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوک بزرگوار.
منوچهری.
گفتم او را بگوی چون رستی
زین سفر کردن به رنج و به بیم.
ناصرخسرو.
بشر حافی گفت : ای قرایان سفر کنید تا پاک شوید که آب یک جای ماند بگردد. ( کیمیای سعادت ).
نه گیتی پس از جنبش آرام یافت
نه سعدی سفر کرد تا کام یافت.
سعدی.
چو ماکیان بدر خانه چند بینی جور
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار.
سعدی.
|| خالی کردن. ( برهان ). تمام کردن. ( برهان ).

مترادف ها

travel (فعل)
مسافرت کردن، سیر کردن، سیاحت کردن، رهسپار شدن، سفر کردن، پیمودن، در نرو دیدن

peregrinate (فعل)
سرگردان بودن، سفر کردن، به زیارت رفتن

trip (فعل)
گردش کردن، سفر کردن، سکندری خوردن، پشت پا خوردن یازدن

journey (فعل)
سفر کردن

voyage (فعل)
سفر کردن، سفر دریا کردن

فارسی به عربی

رحلة , سفرة , عصابة

پیشنهاد کاربران

♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_travel به معنایِ به مسافرت ( - ِ - معمولاً طولانی ) رفتن، سفر کردن، مسافرت کردن و جُزین
ا↙️
#رهتاریدن ( rah. t�r. id. an )
یا:
#رهتاردن ( rah. t�r. d. an ) 👈�رَه ( همان �راه� است. ) تار ( ستاکِ برساخته از ریشه ٔ نیاایرانیِ - tar به معنای �گذشتن، رفتن، عبور کردن� ) - - دن ( نشانه ٔ مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
▪️مثال:
۱ - او بیش از هزار کیلومتر رَهتارید ( سفر کرد ) تا در جشنِ عروسیِ برادرش شرکت کند.
۲ - اگرچه دوست دارد بِرَهتارَد ( مسافرت کند، ) ولی به خانه اش هم بسیار عشق می ورزد.
🔺 توجه:
🔹� #travel� سفر، مسافرت
🔹� #رهتار ( rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - گاهنامهٔ خورشیدی بر پایهٔ رَهتارِ ( سفرِ ) زمین به دورِ خورشید است، نه رَهتارِ ماه به دورِ زمین.
۲ - در رَهتار ( مسافرت ) بودم که خبرِ مرگِ ناگهانیِ عمویم را شنیدم.
🔸� #traveling مسافرت
🔸� #رهتارش ( رَهتارِش )
▪️مثال:
رَهتارِش با قطار را از رَهتارِش با هر تَرابرِ ( وسیلهٔ نقلیه ) دیگری بیش تر دوست داشتم.
🔹� #traveled� صفتِ جادهٔ پرتردد، صفتِ آدمِ زیادسفررفته
🔹� #رهتارده
▪️مثال:
آن ها زوجی رَهتارده به شمار می آمدند، به طوری که در ده سال به بیش از بیست کشورِ جهان رَهتارده بودند.
🔸� #traveler
🔸� #رهتارگر
� یا:�� #رهتارنده ( rah. t�r. ande )
▪️مثال:
۱ - رَهتارگران ( مسافران ) می توانستند در هر زمان که بخواهند بلیطِ خود به سنگاپور را لغو کنند.
۲ - آن ها چشم می کشیدند تا رَهتارَنده ای ( مسافری ) بیاید و اتاقی در مهمان پذیرِ کوچک شان اجاره کند.
۳ - رَهتارگری� در� شبِ� تاریکِ� دشت
همواره پِیِ�� پناه گاهی� می گشت
باران شد و رَهتار به آن دشت و دمَن
خوش نامده در منظر چشم آن زن
می گفت که رهتارِش در فصل بهار
آورده� بـرای� او� پشیمـــــانی� بار
رهتارده ای گفت چو رهتاریدی
باید که تو اسباب گُذر می چیدی!
سّراینده: مژگان حسن پور
🔹� #travelogue سفرنامه
🔹� #رهتارنامه
▪️مثال:
ناصر خسرو یکی از زیباترین رَهتارنامه ها را به زبانِ فارسی نوشته است.
🔸� #untraveled� صفتِ جادهٔ تردد نشده، صفتِ آدمِ سفرنرفته
🔸� #نارهتارده
� یا:�� #نارهتار ( n�. rah. t�r )
▪️مثال:
۱ - ما از جاده ای نارَهتار ( کم تردد ) به یزد رفتیم و از طبیعتِ بکر و زیبایِ استان های فارس و کرمان و یزد لذت بردیم.
۲ - یک نوجوانِ بی تجربه و نارَهتارده ( سفرنکرده ) با ما در یک کوپه افتاده بود، و با او مانندِ یکی از اعضایِ خانواده رفتار می کردیم.
🔹� ##to_outtravel سفر کردن به ماورای چیزی، تندتر از چیزی دیگر سفر کردن
🔹� #ورارهتاردن ( var�. rah. t�r. d. an )
یا: #وراتاردن ( var�. t�r. d. an )
🔸� #outtraveling
🔸� #ورارهتارش ( وَرارَهتارِش )
یا: #وراتارش ( وَراتارِش )
🔹� #pretravel�� حدّ فاصلِ کنش و عدمِ کنشِ یک کلید ( سوئیچ ) در جایگاهِ خود ( فن واژه )
🔹� #پیش رهتار ( پیش رَهتار )
🔸 #travelator
🔸 #رهتاران ( فشردهٔ �رهتاراننده� )
🔹 #traveler_check ( traveler's check )
🔹 #رهتار_چک
🔸 #travel_document
🔸 #رهتار_برگه
🔹 #to_overtravel
🔹 #بیش رهتاردن
🔸 #overtravel
🔸 #بیش رهتار
🔹 #to_undertravel
🔹 #کم رهتاردن
☑️ هم ریشه های دیگرِ جزءِ دومِ #رهتاردن ، #رهتار و #رهتارنده در زبان های ایرانی و هندی ایرانی اروپاییِ غیرِایرانی:
اوستایی� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� - tar
اوستایی 👈 گذرگاه، معبر ➖ - vi - tāra
فارسی باستان��👈�گذشتن، عبور کردن ➖ vi - tar
فارسی میانه�� 👈�گذشتن� ➖� vitaštan
پارتی� 👈�گذشتن� ➖� - widar
فارسی میانه ترفانی� 👈�عبور کردن، گذشتن ➖� - wider
سغدی� 👈�روانه شدن�➖� - wyt'yr
سکایی� 👈��گذشتن ➖ - bitar
فارسی� 👈� گذشتن، گذاشتن، گذاردن، گُدار، تیر�
پشتو� 👈�رفته ➖�wlār
آسی� 👈��راندن، دور کردن ➖� t�run
آمره ای� 👈��گذشتن ➖� viardan
گورانی�� 👈�عبور کردن، گذشتن� ➖� - wiār
گورانی 👈 بیرون کردن، راندن ➖ tārin
سانسکریت� 👈�گذشتن، عبور کردن� ➖� t�rati
سانسکریت 👈 گذر ➖ t�ra
هیتی� 👈��فائق آمدن� ➖� - tarh ( u )
یونانی� 👈�هدف، نقطه ی پایانی ➖ τέρμα
لاتینی� 👈��پایان، مرز� ➖ terminus
پورواهندی ایرانی اروپایی ( پِهیا ) 👈��گذشتن، عبور کردن�➖� - ter
🔺نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از این ریشه بروید به: to browse .
�������������������� ⏬⏬⏬
@JavidPajin�� 👈�� فرهنگِ ریشه شناختیِ نوواژگانِ همگانی و دانشی

کوچ کردن
گشتن
راه پیمودن
Traveling
Take trip
Make journey
navigate
هر سه بمعنی سفر کردن

بپرس