سفر به سیترا ( یونانی: Ταξίδι στα Κύθηρα, نویسه گردانی Taxidi sta Kythira ) فیلمی به کارگردانی تئو آنگلوپولوس محصول ۱۹۸۴ است. این فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۸۴ برنده جوایز بهترین فیلمنامه و فیپرشی شد. [ ۱] [ ۲]
سفر به سیترا داستان پیر مردی است که پس از ۳۲ سال زندگی در تبعید به کشورش ( یونان ) بازمی گردد. فرزندان اش به استقبال او می روند و همسرش در همهٔ این سال ها به انتظار او مانده است. اسپیروس ( پیر مرد تبعیدی ) و خانواده اش در تلاشی عمیق برای برقراری ارتباطی گرم هستند اما حلقه هایی که به برقراری رابطه می انجامد؛ مفقودند. زمانی که کشتی اسپیروس در بندر می ایستد و او از پلکان کشتی پایین می آید فرزندانش او را به خاطر نمی آورند. دخترش او را بلندتر می انگاشته و پسرش نمی دانسته که او ویولن می نوازد. در آستانهٔ خانه پیرمرد رنگ چشمان همسرش را از پسرش می پرسد. بسیاری چیزها در گذر سالیان از یاد رفته اند. او خانه را نمی شناسد و در مهمانی که به مناسبت ورود ش برپاست؛ اقوام سالخورده را به زحمت به خاطر می آورد و جوان ها کسانی هستند که حضور ندارند زیرا او هرگز برای ایشان وجود نداشته است. او در سال های نبودن اش فراموش شده است. در فضایی سنگین که در آن همه خود را قربانی می دانند - فرزندان به دلیل رها شدن و آن که نمی توانند بفهمند چرا پدرشان به جای انجام وظایف پدری و همسری به دنبال آرمان های سیاسی اجتماعی خود رفته و اسپیروس که زندگی، هویت و هر آنچه را که داشته است در راه خیرخواهی و وطن دوستی از دست داده است - ؛ اسپیروس در می یابد که باید خانه را ترک کند. او به مسافر خانه می رود؛ جایی که بی مکانی او، عدم تعلق اش به فضایی مادی که در آن خاطره شکل می گیرد به طرز غم انگیزی به نمایش در می آید. دوستان او در نبودش مرده اند و او در مسیری که به سمت روستایشان طی می کند به گورستان سلام می دهد. او در رقصی که به همراه تنها همرزمش در گورستان انجام می دهد شباهت عجیبی به مردگان دارد، دستانی باز و قایم بر بدن که از پیکر او صلیبی چون علامت گور دوستانش ساخته است. در ده نیز کسی او را نمی پذیرد. روستاییان می خواهند زمین هاشان را به سرمایه داری که قصد ساختن تفریح گاهی تابستانی دارد؛ بفروشند. انجام معامله متکی بر موافقت همگان است اما اسپیروس خواهان حفظ زمین است و از امضای قرار داد سرباز می زند. روستا نیز او را نمی پذیرد. در نهایت او باز تبعید می شود. [ ۳]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفسفر به سیترا داستان پیر مردی است که پس از ۳۲ سال زندگی در تبعید به کشورش ( یونان ) بازمی گردد. فرزندان اش به استقبال او می روند و همسرش در همهٔ این سال ها به انتظار او مانده است. اسپیروس ( پیر مرد تبعیدی ) و خانواده اش در تلاشی عمیق برای برقراری ارتباطی گرم هستند اما حلقه هایی که به برقراری رابطه می انجامد؛ مفقودند. زمانی که کشتی اسپیروس در بندر می ایستد و او از پلکان کشتی پایین می آید فرزندانش او را به خاطر نمی آورند. دخترش او را بلندتر می انگاشته و پسرش نمی دانسته که او ویولن می نوازد. در آستانهٔ خانه پیرمرد رنگ چشمان همسرش را از پسرش می پرسد. بسیاری چیزها در گذر سالیان از یاد رفته اند. او خانه را نمی شناسد و در مهمانی که به مناسبت ورود ش برپاست؛ اقوام سالخورده را به زحمت به خاطر می آورد و جوان ها کسانی هستند که حضور ندارند زیرا او هرگز برای ایشان وجود نداشته است. او در سال های نبودن اش فراموش شده است. در فضایی سنگین که در آن همه خود را قربانی می دانند - فرزندان به دلیل رها شدن و آن که نمی توانند بفهمند چرا پدرشان به جای انجام وظایف پدری و همسری به دنبال آرمان های سیاسی اجتماعی خود رفته و اسپیروس که زندگی، هویت و هر آنچه را که داشته است در راه خیرخواهی و وطن دوستی از دست داده است - ؛ اسپیروس در می یابد که باید خانه را ترک کند. او به مسافر خانه می رود؛ جایی که بی مکانی او، عدم تعلق اش به فضایی مادی که در آن خاطره شکل می گیرد به طرز غم انگیزی به نمایش در می آید. دوستان او در نبودش مرده اند و او در مسیری که به سمت روستایشان طی می کند به گورستان سلام می دهد. او در رقصی که به همراه تنها همرزمش در گورستان انجام می دهد شباهت عجیبی به مردگان دارد، دستانی باز و قایم بر بدن که از پیکر او صلیبی چون علامت گور دوستانش ساخته است. در ده نیز کسی او را نمی پذیرد. روستاییان می خواهند زمین هاشان را به سرمایه داری که قصد ساختن تفریح گاهی تابستانی دارد؛ بفروشند. انجام معامله متکی بر موافقت همگان است اما اسپیروس خواهان حفظ زمین است و از امضای قرار داد سرباز می زند. روستا نیز او را نمی پذیرد. در نهایت او باز تبعید می شود. [ ۳]
wiki: سفر به سیترا