فشرده کردن، بهم فشردن، بهم متصل کردن، ریز بافتن، سفت کردن
بهم پیوستن، سفت کردن، باشفته اندودن یا ساختن، ساروج کردن
چسباندن، بستن، محکم کردن، سفت کردن، چفت کردن
کوبیدن، سنبه زدن، سفت کردن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، با دژکوب خراب کردن
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن
سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن
سفت شدن، سفت کردن، مثل پی شدن
بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن
محکم کردن، سفت کردن، متبلور کردن، یک پارچه شدن، متبلور شدن، جامد کردن، سفت کردن یا شدن
سفت کردن، سفت و سخت کردن، شق کردن
سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن
سفت کردن