سفت شدن
معنی انگلیسی:
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن
سفت شدن
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن
سفت شدن
سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن
سفت شدن
سفت شدن، سفت کردن، مثل پی شدن
سفت شدن
سفت شدن
سفت شدن، سخت شدن
سفت شدن
سفت شدن
سفت شدن
بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن
بستن، سفت شدن، لخته شدن، دلمه کردن، ماسیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد شدن. سفت شدن. ( روغن، چربی ) ( فرهنگ فارسی معین ) . بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب. بستن و منعقد شدن چنانکه چربو در هوای سرد. ( یادداشت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
به خط مرحوم دهخدا ) . به سرعت منعقد شدن چربی بر اثر سرما و کمی حرارت ؛ عیب این روغن این است که توی دهن می ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .