سغسغه

لغت نامه دهخدا

( سغسغة ) سغسغة. [ س َ س َ غ َ ] ( ع مص ) جنباندن چیزی را در جای آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پنهان کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ). پنهان کردن چیزی در خاک. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || غلطانیدن. ( منتهی الارب ). || روغن را بر روی طعام کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نیک چرب کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || نیک تر کردن سر را بروغن و مالیدن تافروخورد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

واژه نامه بختیاریکا

( سغ سغه * ) بوی ترش شدن؛ ترشی معده

پیشنهاد کاربران

سُغ سُغ گریه میکرد، سُغِه زدن ، یواش یواش و پیوسته گریه کردن، مخصوصا گریه خانمها یا کودکان را گویند.
حالا مگر چه شده که سُغ سُغ گریه میکنی؟

بپرس