سعیدا

لغت نامه دهخدا

سعیدا. [ س َ ] ( اِخ ) مرد آگاهی است و در فن نقشبندی مهارتی داشته و در اصفهان ساکن بود. این اشعار از اوست :
کس نیست که خارم ز دل ریش برآرد
این خار مگر آتشی از خویش برآرد.
ایضاً:
هزار مرتبه رفتم ز مصر تا کنعان
بغیر چشم زلیخا کسی به راه ندیدم.
( آتشکده آذر ص 267 ).

فرهنگ فارسی

سعیدای گیلانی.بی بدیل خان شاعر دربار جهانگیر و شاه جهان ( نیمه اول قر.۱۱ ه. ) وی لااقل ده سال آخر سلطنت جهانگیر و ده سال اول سلطنت شاه جهان را دریافته ( ۱٠۲۷ تا ۱٠۴۷ه.ق. ) سعیدا از طرف شاه جهان بفرماندهی ۸٠٠ تن سپاهی پیاده و ۱٠٠ تن سواره منصوب شد . دوباره هموزن او بدو سیم دادند . در فنون و انواع صنایع مخصوصا حکاکی و خوشنویسی یگانه عصر بود و بهمین مناسبت از جانب شاه جهان برای ساختن تخت طاوس منتخب شد . یک رباعی و ۱۶ بیت از غزلیات وی در کتب ثبت است .
مرد آگاهی است و در فن نقشبندی مهارتی داشته و در اصفهان ساکن بوده .

پیشنهاد کاربران

بپرس