سعن

لغت نامه دهخدا

سعن. [ س َ ] ( ع اِ ) پیه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شراب خالص بدون آغشتگی. ( اقرب الموارد ).

سعن. [ س ُ ] ( ع اِ ) خیک و مشک که نصف آن تراشیده باشد و در آن نبیذ سازند و گاهی از آن آب پاشی کنند مانند دلو و گاهی زنان در آن رشته و پنبه نهند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آب دستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قدح بزرگ که در آن شیر دوشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خیک و مشک که نصف آن تراشیده باشد و در آن نبیذ سازند و گاهی از آن آب پاشی کنند مانند دلو و گاهی زنان در آن رشته و پنبه نهند . یا آب دستان .

پیشنهاد کاربران

بپرس