خوشا جام میا خوشا صبوحا
خوشا کاین سعتری جهره غلام است .
منوچهری.
مروزی در راه دین با دنگ رعنایی سازسعتری از ننگ هر نامرد گردد سعتری.
سنایی.
چون نهد در زن خدا خوی نری طالب زن گردد او چون سعتری.
( مثنوی ).
نفس را بند از گلو کن کز زنان سعتری فارغ است آنکس که قوت او ز نان سعتر است.
جامی.
|| نیکوان و خوبان. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) : آراسته سرای تو همچون بهارچین
از رومیان چابک و ترکان سعتری.
فرخی.
هرچند بدین سعتریان درنگرم من حقا که بچشمم ز همه خوبتر آیی.
منوچهری.
که هست این عروسی به مهر خدای پریچهره سعتری منظری.
منوچهری.
کجا جویم نگار سعتری راکجا جویم بهار دلبری را.
( ویس و رامین ).
درود از من نگار سعتری رادرود از من سوار لشکری را.
( ویس و رامین ).
همی رفت پیش جم آن سعتری چمان بر چمن همچو کبک دری.
اسدی.
بیشتر بخوانید ...