سعادتمند

/sa~Adatmand/

مترادف سعادتمند: بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت

متضاد سعادتمند: بی اقبال، بی طالع، شوربخت

برابر پارسی: خوشبخت

معنی انگلیسی:
happy, prosperous, auspicious, beatific, blissful

لغت نامه دهخدا

سعادتمند. [ س َ دَ م َ ] ( ص مرکب ) خوشبخت. سبک بخت. اقبالمند :
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را.
حافظ.
وبس متکلم و از اهل جدل و مباحثه بوده و نیک بخت و سعادتمند. ( تاریخ قم ص 233 ). فرزند سعادتمندش از منزل نرمکین کوچ فرمود. ( حبیب السیر ).

فرهنگ فارسی

نیک بخت، خوشبخت، ب تیار
( صفت ) نیکبخت خوشبخت بختیار .

فرهنگ معین

(سَ دَ مَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) نیکبخت ، خوشبخت .

فرهنگ عمید

نیک بخت، خوشبخت، بختیار.

جدول کلمات

مسعود

مترادف ها

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

blissful (صفت)
سعادتمند، خوش

فارسی به عربی

سعید

پیشنهاد کاربران

( blissful ) : ( full of joy ) : نیک اختر٬ روزبه، شِتایُومند.
هم سنگ این واچ اندر پهلویگ هست: ( Hurām ) : ( 𐬵𐬎𐬭𐬁𐬨. ) :هورآم.
کامران
فریماه
نیکبخت . . . . . . سعید . . . .
کامور. . . .
فرخزاد
به مقصود رسیده
روزبه
مرفه، بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت

بپرس