سطحی

/sathi/

مترادف سطحی: سرسری، غیرعمیق ، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح ، رویی، رویه ای، کم مایه، کم عمق، اندک، ناچیز

متضاد سطحی: عمقی، عمیق، حجمی

برابر پارسی: پوسته ای، رویه ای، سرسری، پوسته ای، رویه نگر، رویه ای

معنی انگلیسی:
external, passing, skin-deep, outward, simplistic, sophomoric, surface, superficial, nominal, shallow, yeasty, sublime

لغت نامه دهخدا

سطحی. [ س َ ] ( ص نسبی ) ظاهری و خارجی و بیرونی. ( ناظم الاطباء ). || بی عمق. || بیهوده و بی معنی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی . ظاهری و خارجی و بیرونی . یا بیهود و بی معنی .

واژه نامه بختیاریکا

پَشخِه پَشخِه
ری دون؛ ری رَکِن

مترادف ها

superficiality (اسم)
بیمایگی، سطحی، دانش سطحی

skin-deep (صفت)
ظاهری، رویی، سطحی، فقط تا روی پوست

planar (صفت)
دو وجهی، سطحی

shallow (صفت)
سطحی، کم عمق

surface (صفت)
سطحی

superficial (صفت)
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی

sketchy (صفت)
ناقص، از روی عجله، سطحی، عاری از جزئیات

فارسی به عربی

سطح , سطحی , ضحل

پیشنهاد کاربران

سطحی نگر یعنی کم فکر و ساده لوح سطحی یعنی ظاهری
پیش پا افتاده ، نابخرد ، نادان ، بی مغز
ساده نگری
اندک
بیهوده

بپرس