سست مهار

لغت نامه دهخدا

سست مهار. [ س ُ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از رام و مطیع بودن. ( برهان ) ( آنندراج ). مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) :
با مرادت سپهر سست مهار
با حسودت زمانه سخت لگام.
انوری.
|| کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل. ( برهان ) ( آنندراج ). ناقابل و بی استعداد. || ابله و احمق. ( ناظم الاطباء ). || بیهوده گو. ( غیاث اللغات ). || بیهوده گر.( غیاث اللغات ). || بی قید و بند :
خواجگان بوده اند پیش از ما
در عطا سست مهر و سست مهار.
سنایی.

فرهنگ فارسی

کنایه از رام ومطیع بودن . مطیع و رام و فرمانبردار . یا کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل .

مترادف ها

tame (صفت)
اهلی، خو گرفته، رام، بی روح، بی مزه، سست مهار

tractable (صفت)
سر براه، نرم، سربزیر، رام کردنی، سست مهار، رام شو

tamed (صفت)
سست مهار

tamed down (صفت)
سست مهار

پیشنهاد کاربران

بپرس