سست رای


مترادف سست رای: دمدمی، بی تدبیر، کم خرد، سست اندیشه، سست عقیده

معنی انگلیسی:
weak-minded

لغت نامه دهخدا

سست رای.[ س ُ ] ( ص مرکب ) ضعیف العقل و بی تدبیر و بی تمیز. ( ناظم الاطباء ). ناقص عقل. بی تصمیم. بی اراده :
بگرگین بگو ای یل سست رای
چو گویی تو با من بدیگر سرای.
فردوسی.
زنان نازک دلند و سست رایند
بهر خو چون برآریشان برآیند.
( ویس و رامین ).
زنان همه ناقص عقل باشند و سست رای. ( اسکندرنامه نسخه خطی سعیدنفیسی ).
ایام سست رای و قدر سخت گیر گشت
اوهام کند پای و قدر تیزتاب شد.
خاقانی.
تو کوته نظر بودی و سست رای
که مشغول گشتی بجغد ازهمای.
سعدی.
که نادان و سست رای تر ایشان و عاجزتر مجادل و منظر. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 108 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بی تدبیر بی تمییز ضعیف العقل .

فرهنگ عمید

بی تدبیر، آن که رٲی و عقلش ضعیف باشد.

جدول کلمات

سست رأی
دمدمی
رکاک

پیشنهاد کاربران

دم دمی مزاج
هرهری
سست رای ؛ سست اراده. سست عقیده. که نظر و عقیده ثابت و پابرجا ندارد. که عزم و اراده ضعیف دارد :
نه بس داوری باشد آن سست رای
که سختی رساند به خلق خدای.
نظامی.
چو بر هستی تو من سست رای
بسی حجت انگیختم دلگشای.
نظامی.
سست اذعان . [ س ُ اِ ] ( ص مرکب ) سست رای . ( آنندراج ) . ضعیف العقل و بی فراست . ( ناظم الاطباء ) .
رکاکت
دمدمی
رکاک

بپرس