[ویکی فقه] پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) در ماه شوال سال هشتم هجرت، به منظور دعوت قبیله بنی جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام، خالد بن ولید را به سوی آنان فرستاد. اما علی رغم اقرار آنان به اسلام، خالد دستور اسارت و سپس قتل عام آنان را صادر کرد. پیامبر از این جنایت خالد تبری جسته و امام علی (علیه السلام) را برای جبران خسارات مالی و جانی به بنی جذیمه فرستادند.
"سریه" از ماده «سرو» و به قطعه ای از سپاه گفته می شود که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام می شدند، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه آنان خارج شود.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ص۱۰۳.
هنگامی که خالد بن ولید از نخله به مکه بازگشت، خالد بن ولید پیش از این ماموریت از جانب پیامبر موظف شد تا به نخله رفته و بت عزّی را نابود سازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) که تا آن زمان در مکه بودند، او را در ماه شوال سال هشتم هجرت، به منظور دعوت قبیلۀ بنی جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام (نه برای جنگ) اعزام فرمودند. خالد بن ولید به همراه گروهی از مهاجر و انصار و بنی سلیم که جمعا سیصد و پنجاه نفر بودند حرکت کرد و در منطقه پایین مکه به بنی جَذِیمَه رسید.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ج۱، ص۲۲۲.
پس از مدتی خالد بن ولید و یارانش به بنی جَذِیمَه رسیدند. خالد به بنی جَذِیمَه گفت: اسلام بیاورید! بنی جَذِیمَه گفتند: ما مسلمانیم. خالد به آنان گفت که اگر مسلمان هستید، پس به چه منظور اسلحه حمل می کنید؟ بنی جَذِیمَه در پاسخ گفتند: میان ما و قومی دیگر، دشمنی وجود دارد و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. ما به این جهت سلاح برداشتیم که از خود در برابر آنان که دشمنان اسلام هستند دفاع کنیم. خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و باز هم خواسته خود را مبنی بر زمین گذاشتن سلاح تکرار کرد.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ج۱، ص۲۲۲.
...
"سریه" از ماده «سرو» و به قطعه ای از سپاه گفته می شود که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام می شدند، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه آنان خارج شود.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ص۱۰۳.
هنگامی که خالد بن ولید از نخله به مکه بازگشت، خالد بن ولید پیش از این ماموریت از جانب پیامبر موظف شد تا به نخله رفته و بت عزّی را نابود سازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) که تا آن زمان در مکه بودند، او را در ماه شوال سال هشتم هجرت، به منظور دعوت قبیلۀ بنی جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام (نه برای جنگ) اعزام فرمودند. خالد بن ولید به همراه گروهی از مهاجر و انصار و بنی سلیم که جمعا سیصد و پنجاه نفر بودند حرکت کرد و در منطقه پایین مکه به بنی جَذِیمَه رسید.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ج۱، ص۲۲۲.
پس از مدتی خالد بن ولید و یارانش به بنی جَذِیمَه رسیدند. خالد به بنی جَذِیمَه گفت: اسلام بیاورید! بنی جَذِیمَه گفتند: ما مسلمانیم. خالد به آنان گفت که اگر مسلمان هستید، پس به چه منظور اسلحه حمل می کنید؟ بنی جَذِیمَه در پاسخ گفتند: میان ما و قومی دیگر، دشمنی وجود دارد و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. ما به این جهت سلاح برداشتیم که از خود در برابر آنان که دشمنان اسلام هستند دفاع کنیم. خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و باز هم خواسته خود را مبنی بر زمین گذاشتن سلاح تکرار کرد.
اندلسی ، ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، قاهره ، وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۵ه.ق چاپ اول، ج۱، ص۲۲۲.
...
wikifeqh: سریه_خالد_بن_ولید
[ویکی اهل البیت] "سریة" از ماده «سرو» و به قطعه ای از سپاه گفته می شود که به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی مکانی و برای انجام مأموریتی اعزام می شدند، بدون آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله همراه آنان خارج شود.
هنگامی که خالد بن ولید از نخله به مکه بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله که تا آن زمان در مکه بودند، او را در ماه شوال سال هشتم هجرت، به منظور دعوت قبیله بنی جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام (نه برای جنگ) اعزام فرمودند. خالد بن ولید به همراه گروهی از مهاجر و انصار و بنی سلیم که جمعاً سیصد و پنجاه نفر بودند، حرکت کرد و در منطقه پایین مکه به بنی جَذِیمَه رسید.
در این هنگام به بنی جَذِیمَه خبر رسید که خالد بن ولید و مسلمانان به سوی آنان درحرکتند و بزودی به آنان می رسند. بنی جَذِیمَه گفتند: ما از این مسئله ترسی نداریم؛ چرا که مسلمانیم، نماز می خوانیم، محمد را قبول داشته و مسجدهایی ساخته و در آنها اذان می گوئیم.
پس از مدتی خالد بن ولید و یارانش به بنی جَذِیمَه رسیدند. خالد به بنی جَذِیمَه گفت: اسلام بیاورید! بنی جَذِیمَه گفتند: ما مسلمانیم. خالد به آنان گفت که اگر مسلمان هستید، پس به چه منظور اسلحه حمل می کنید؟ بنی جَذِیمَه در پاسخ گفتند: میان ما و قومی دیگر، دشمنی وجود دارد و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. ما به این جهت سلاح برداشتیم که از خود در برابر آنان که دشمنان اسلام هستند دفاع کنیم. خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و باز هم خواسته خود را مبنی بر زمین گذاشتن سلاح تکرار کرد.
در این میان مردی از بنی جَذِیمَه که جَحْدَم نام داشت، با تحویل سلاح به خالد بن ولید مخالفت کرد و گفت: ای بنی جَذِیمَه، محمد از هیچ کس چیزی بیش از اقرار به اسلام نمی خواهد و ما همگی اسلام را پذیرفته ایم. خالد نمی خواهد، با ما همانند سایر مسلمانان رفتار کند. او پس از آنکه ما سلاح خود را بر زمین بگذاریم، ما را خواهد کشت؛ اما سخنان جَحْدَم مؤثر واقع نشد و باقی افراد قبیله او را قانع کردند تا سلاح خود را بر زمین بگذارد و در نهایت جَحْدَم پذیرفت تا سلاح خود را تحویل دهد.
اعتقاد مردم بنی جَذِیمَه آن بود که خود را مردمی مسلمان می دانستند و دیده بودند که بقیه مردم هم مسلمان شده اند و مکه فتح شده است؛ لذا دلیلی نداشت تا از خالد بترسند! در مقابل این تفکر آنان، جَحْدَم معتقد بود، خالد آنان را بواسطه کینه قدیمی که با بنی جَذِیمَه داشت، خواهد کشت.
پس از آنکه بنی جَذِیمَه سلاح خود را بر زمین نهادند، خالد بن ولید آنان را اسیر کرده و دست های آنان را به یکدیگر بست. او هر نفر از بنی جَذِیمَه را به دو نفر از سپاه خود سپرد. بنی جَذِیمَه آن شب را در اسارت بسر بردند و به هنگام نماز از سپاه خالد خواستند، اجازه دهند نماز خود را اقامه کنند. هنگام سحر سخنانی میان مسلمانان رد و بدل شد، مبنی بر آن که نباید بنی جَذِیمَه را به اسارت گرفت؛ بلکه باید آنان را به مدینه و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد.
هنگامی که خالد بن ولید از نخله به مکه بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله که تا آن زمان در مکه بودند، او را در ماه شوال سال هشتم هجرت، به منظور دعوت قبیله بنی جَذِیمَه به پذیرش آئین اسلام (نه برای جنگ) اعزام فرمودند. خالد بن ولید به همراه گروهی از مهاجر و انصار و بنی سلیم که جمعاً سیصد و پنجاه نفر بودند، حرکت کرد و در منطقه پایین مکه به بنی جَذِیمَه رسید.
در این هنگام به بنی جَذِیمَه خبر رسید که خالد بن ولید و مسلمانان به سوی آنان درحرکتند و بزودی به آنان می رسند. بنی جَذِیمَه گفتند: ما از این مسئله ترسی نداریم؛ چرا که مسلمانیم، نماز می خوانیم، محمد را قبول داشته و مسجدهایی ساخته و در آنها اذان می گوئیم.
پس از مدتی خالد بن ولید و یارانش به بنی جَذِیمَه رسیدند. خالد به بنی جَذِیمَه گفت: اسلام بیاورید! بنی جَذِیمَه گفتند: ما مسلمانیم. خالد به آنان گفت که اگر مسلمان هستید، پس به چه منظور اسلحه حمل می کنید؟ بنی جَذِیمَه در پاسخ گفتند: میان ما و قومی دیگر، دشمنی وجود دارد و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. ما به این جهت سلاح برداشتیم که از خود در برابر آنان که دشمنان اسلام هستند دفاع کنیم. خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و باز هم خواسته خود را مبنی بر زمین گذاشتن سلاح تکرار کرد.
در این میان مردی از بنی جَذِیمَه که جَحْدَم نام داشت، با تحویل سلاح به خالد بن ولید مخالفت کرد و گفت: ای بنی جَذِیمَه، محمد از هیچ کس چیزی بیش از اقرار به اسلام نمی خواهد و ما همگی اسلام را پذیرفته ایم. خالد نمی خواهد، با ما همانند سایر مسلمانان رفتار کند. او پس از آنکه ما سلاح خود را بر زمین بگذاریم، ما را خواهد کشت؛ اما سخنان جَحْدَم مؤثر واقع نشد و باقی افراد قبیله او را قانع کردند تا سلاح خود را بر زمین بگذارد و در نهایت جَحْدَم پذیرفت تا سلاح خود را تحویل دهد.
اعتقاد مردم بنی جَذِیمَه آن بود که خود را مردمی مسلمان می دانستند و دیده بودند که بقیه مردم هم مسلمان شده اند و مکه فتح شده است؛ لذا دلیلی نداشت تا از خالد بترسند! در مقابل این تفکر آنان، جَحْدَم معتقد بود، خالد آنان را بواسطه کینه قدیمی که با بنی جَذِیمَه داشت، خواهد کشت.
پس از آنکه بنی جَذِیمَه سلاح خود را بر زمین نهادند، خالد بن ولید آنان را اسیر کرده و دست های آنان را به یکدیگر بست. او هر نفر از بنی جَذِیمَه را به دو نفر از سپاه خود سپرد. بنی جَذِیمَه آن شب را در اسارت بسر بردند و به هنگام نماز از سپاه خالد خواستند، اجازه دهند نماز خود را اقامه کنند. هنگام سحر سخنانی میان مسلمانان رد و بدل شد، مبنی بر آن که نباید بنی جَذِیمَه را به اسارت گرفت؛ بلکه باید آنان را به مدینه و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد.
wikiahlb: سریه_خالد_بن_ولید